کلمه جو
صفحه اصلی

یک بدو

فرهنگ فارسی

کلمه ایست که افاده معنی بیک ناگاه و ناگهان و غافل می کند یک دفعه

لغت نامه دهخدا

یک بدو. [ ی َ / ی ِ ب ِدُ ] ( ق مرکب ) کلمه ای است که افاده معنی به یک ناگاه و ناگهان و غافل می کند. ( برهان ) ( آنندراج ). یک دفعه.یک بارگی. بی خبر. ناگاه. ( ناظم الاطباء ). در تداول عوام به معنی ناگهان و بی مقدمه است و در قدیم این را یکایک و یک به یک می گفته اند. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به یکایک و یک به یک شود. || ( اِ مرکب ) مکابره.
- یک بدو کردن ؛ به درازا کشاندن سخن و طول دادن تا به جدال لفظی کشد. ستیز کردن و جواب حرف کسی را دادن.


کلمات دیگر: