کلمه جو
صفحه اصلی

مسامت

فرهنگ معین

(مَ مَ ) [ ع . مسامة ] (اِ. ) ۱ - چوب پهن و کلفتی که در زیر هر دو قاعدة در نصب کنند. ۲ - چوب جلو هودج .

لغت نامه دهخدا

مسامت. [ م ُ م ِ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مسامتة. مقابل و موازی چیزی قرار گیرنده. روبرو و مقابل شونده. رجوع به مسامتة شود : هر گه خورشید مسامت جایگاهی شود و یا قریب مسامت و بدان جایگاه آب بود.. بخار شود... و هرگاه که خورشید از مسامت آن جایگاه دور شود... هوای اوسرد شود.... ( رساله کائنات جو ابوحاتم اسفزاری ).

مسامت. [ م َ م َ ] ( ع اِ ) مسامة. چوبی پهن و کلفت که در زیر قاعده در نصب کنند. || چوب جلو هودج. رجوع به مسامة شود.

مسامة. [ م َ م َ ] ( ع اِ ) چوبی است پهنا غلیظ در زیر هر دو قاعده در. || چوب پیش هودج. ( منتهی الارب ).

مسامت . [ م َ م َ ] (ع اِ) مسامة. چوبی پهن و کلفت که در زیر قاعده ٔ در نصب کنند. || چوب جلو هودج . رجوع به مسامة شود.


مسامت . [ م ُ م ِ] (ع ص ) نعت فاعلی از مسامتة. مقابل و موازی چیزی قرار گیرنده . روبرو و مقابل شونده . رجوع به مسامتة شود : هر گه خورشید مسامت جایگاهی شود و یا قریب مسامت و بدان جایگاه آب بود.. بخار شود... و هرگاه که خورشید از مسامت آن جایگاه دور شود... هوای اوسرد شود.... (رساله ٔ کائنات جو ابوحاتم اسفزاری ).



کلمات دیگر: