کلمه جو
صفحه اصلی

اسکندرانی

فرهنگ فارسی

نحله ایست فلسفی که آنرا [ نوافلاطونی ] (ه. م . ) نیز گویند . پیشوایان آن فلوطین اسکندر را فرودیسی و فرفوریوس در اسکندریه می زیسته اند .
( صفت ) منسوب به اسکندریه . ۱ - اهل اسکندریه از مردم اسکندریه . ۲ - نوعی پارچ. لطیف بافت اسکندریه . ۳ - طریقهای ایست فلسفی .
محمد بن احمد طبیب نزیل دمشق وی در سال ۱۲۹۹ می زیسته است .

لغت نامه دهخدا

اسکندرانی. [ اِ ک َ دَ ] ( ص نسبی ، اِ ) منسوب به اسکندریه. ( سمعانی ). || نوعی پارچه بوده است که شاید از آن کفن نیز می کرده اند :
اگر اسکندری دنیای فانی
کند بر تو کفن اسکندرانی.
عطار ( اسرارنامه ).
از وی [ بدرالدین بن نورالدین البروی ] شنیدم که وقتی بخدمت علاءالملک [ ملک ] الامراء و الوزراء ابوبکر الجامجی رحمه اﷲ خدمتی نوشتم و نظمی پرداختم ، چون در نظر مبارک او آمد مرا یک تخت جامه برد نیشابوری و دو تا اسکندرانی فرستاد، در شکر این لطف رباعی و قطعه ای بگفتم... و قطعه این است :
چو اسکندران را معین و وزیری
از آنم فرستادی اسکندرانی.
( لباب الالباب ج 1 ص 250 ).
|| شعر شعرای اسکندریه . || شعر فرانسوی دارای دوازده هجا ، و آن در مائه سیزدهم م. دررمان اسکندر بکار رفته است.
- طریقه اسکندرانی ؛ طریقه ای از حکمت ممزوج بعرفان که آنرا افلاطونی نو نیز گویند و پیشوایان این طریقه فلوطن و اسکندر افرودیسی و فرفوریوس باشند. پس از مائه چهارم م. یعنی در واقع بعد از ارسطو و شاگردان او و معاصرین ایشان شهر آتن بلکه کلیه یونان از جهت علم و حکمت از رونق افتاد و از آن پس ارباب معرفت و هنر هر چند باز اکثر یونانی بودند، مجمع و محل جلوه و مجال ایشان اسکندریه بود، زیرا که بطالسه مصر که مؤسس دولت آنان یکی از سرداران اسکندر موسوم به بطلمیوس بود، در پایتخت خود یعنی اسکندریه بجمعآوری و تشویق اهل کمال اهتمام کردند و وسایل تحقیقات علمی را از کتابخانه و باغ نباتات و حیوانات و رصدخانه و غیرها از هر جهت برای آنان فراهم آوردند و حوزه علمی را گرم کردند. در مائه سوم و دوم ق.م. دارالعلم اسکندریه رونق تمام داشت اماپس از آن هم تا اوایل مائه چهارم م. دایر بود. دانشمندان نامی این دوره چه آنها که در اسکندریه بودند و چه معدودی که در اقطار دیگر زیست کرده اند با یونانیان سابق یک فرق بزرگ داشتند و آن این است که در یونان بیشتر اهل علم جامع علوم و فنون بودند و اهتمام خود را مصروف بیک رشته مخصوصی نمیکردند. در واقع ارسطو که آخرین ِ حکمای متقدمین است نخستین کسی است که تشعب و تفنن را در علوم فتح باب کرده است و لیکن او نیز خود جامع بوده و تخصص اختیار نکرده است. اما دانشمندان متأخر اکثر ذیفن بوده اند و هم خود را مصروف رشته های خاص کرده و آنها را بسط و توسعه داده اند و نتایج کارها و کوشش های ایشان است که معارف پروران اسلامی جمعآوری کرده و موضوع بحث و تحقیق ساخته و مکمل کرده و در رساله ها و کتب خود برشته تحریر و ثبت و ضبطدرآوردند و هنگامی که مردم اروپا توجه بعلم و معرفت کردند از آن مخزن و منبع استفاده کامل کردند.

اسکندرانی . [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) محمدبن احمد طبیب ، نزیل دمشق . وی در سال 1292 هَ . ق . میزیست . او راست : 1- الازهار المجنیة فی مداواة الهیضة الهندیة، که در دمشق بسال 1299 بطبع رسیده . 2- تبیان الاسرار الربانیة فی النباتات و المعادن و الخواص الحیوانیه ، که در سنه ٔ 1299 از تألیف آن فراغت یافته و در دمشق بسال 1300 چاپ شده است . 3- کشف الاسرار النورانیة القرآنیة، در باب اجرام سماویة و ارضیه و حیوانات و نباتات و جواهر معدنیة. در مطبعةالوهبیة بسال 1297 در سه جزء طبع شده است . (معجم المطبوعات ).


اسکندرانی . [ اِ ک َ دَ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به اسکندریه . (سمعانی ). || نوعی پارچه بوده است که شاید از آن کفن نیز می کرده اند :
اگر اسکندری دنیای فانی
کند بر تو کفن اسکندرانی .

عطار (اسرارنامه ).


از وی [ بدرالدین بن نورالدین البروی ] شنیدم که وقتی بخدمت علاءالملک [ ملک ] الامراء و الوزراء ابوبکر الجامجی رحمه اﷲ خدمتی نوشتم و نظمی پرداختم ، چون در نظر مبارک او آمد مرا یک تخت جامه برد نیشابوری و دو تا اسکندرانی فرستاد، در شکر این لطف رباعی و قطعه ای بگفتم ... و قطعه این است :
چو اسکندران را معین و وزیری
از آنم فرستادی اسکندرانی .

(لباب الالباب ج 1 ص 250).


|| شعر شعرای اسکندریه . || شعر فرانسوی دارای دوازده هجا ، و آن در مائه ٔ سیزدهم م . دررمان اسکندر بکار رفته است .
- طریقه ٔ اسکندرانی ؛ طریقه ای از حکمت ممزوج بعرفان که آنرا افلاطونی نو نیز گویند و پیشوایان این طریقه فلوطن و اسکندر افرودیسی و فرفوریوس باشند. پس از مائه ٔ چهارم م . یعنی در واقع بعد از ارسطو و شاگردان او و معاصرین ایشان شهر آتن بلکه کلیه ٔ یونان از جهت علم و حکمت از رونق افتاد و از آن پس ارباب معرفت و هنر هر چند باز اکثر یونانی بودند، مجمع و محل جلوه و مجال ایشان اسکندریه بود، زیرا که بطالسه ٔ مصر که مؤسس دولت آنان یکی از سرداران اسکندر موسوم به بطلمیوس بود، در پایتخت خود یعنی اسکندریه بجمعآوری و تشویق اهل کمال اهتمام کردند و وسایل تحقیقات علمی را از کتابخانه و باغ نباتات و حیوانات و رصدخانه و غیرها از هر جهت برای آنان فراهم آوردند و حوزه ٔ علمی را گرم کردند. در مائه ٔ سوم و دوم ق .م . دارالعلم اسکندریه رونق تمام داشت اماپس از آن هم تا اوایل مائه ٔ چهارم م . دایر بود. دانشمندان نامی این دوره چه آنها که در اسکندریه بودند و چه معدودی که در اقطار دیگر زیست کرده اند با یونانیان سابق یک فرق بزرگ داشتند و آن این است که در یونان بیشتر اهل علم جامع علوم و فنون بودند و اهتمام خود را مصروف بیک رشته ٔ مخصوصی نمیکردند. در واقع ارسطو که آخرین ِ حکمای متقدمین است نخستین کسی است که تشعب و تفنن را در علوم فتح باب کرده است و لیکن او نیز خود جامع بوده و تخصص اختیار نکرده است . اما دانشمندان متأخر اکثر ذیفن بوده اند و هم ّ خود را مصروف رشته های خاص کرده و آنها را بسط و توسعه داده اند و نتایج کارها و کوشش های ایشان است که معارف پروران اسلامی جمعآوری کرده و موضوع بحث و تحقیق ساخته و مکمل کرده و در رساله ها و کتب خود برشته ٔ تحریر و ثبت و ضبطدرآوردند و هنگامی که مردم اروپا توجه بعلم و معرفت کردند از آن مخزن و منبع استفاده ٔ کامل کردند.
ابولونیوس و اقلیدس که کتاب او را در صدر اسلام بعربی ترجمه کرده اند و بعدها خواجه نصیرالدین طوسی تحریر کرده ، در هندسه نام بلند دارند و هر دو از حوزه ٔ اسکندریه و از مائه ٔ سوم ق .م . میباشند. ارشمیدس در کلیه ٔ ریاضیات خاصه جرّاثقال عالیمقام است و معاصر اقلیدس بوده و در جزیره ٔ صقلیه میزیسته است . در هیئت و نجوم ارسطرخس قائل بحرکت زمین و مرکزیت خورشید بوده و ابرخس بزرگترین منجم قدیم قلمداد شده و هر دو در مائه ٔ دوم ق .م . بوده اند. بطلمیوس (مائه ٔ دوم م .) صاحب کتاب المجسطی مشهورترین ِ علمای هیئت قدیم و حوزه ٔ علمی اسکندریه است و تعلیمات او در هیئت مبنی بر مرکزیت زمین و حرکات افلاک و غیر آن تا مائه ٔ شانزدهم م . بنیاد و مدار این علم بوده است . اراتوسطنس که در مائه ٔ سوم ق .م . میزیسته نیز مردی جامع و حکیم بوده اما در جغرافیا و هیئت تبحر خاص داشته است . دیگر جالینوس طبیب معروف و تالی بقراط است و او در مائه ٔ دوم م . در رم میزیسته و تا زمانی که در اروپا علم تجدید نشده بود طب جالینوس تقریباً تنها دستور معالجه ٔ امراض بوده است . اما فلاسفه و حکما همه خوشه چین خرمن قدما مخصوصاً فیثاغورس و افلاطون و ارسطو میباشند و طبقات چند تشکیل داده اند که آنها را فیثاغوریان اخیر و اغاذیمیان اخیر و رواقیان اخیر و امثال آن خوانده اند. در هر حال چون اسکندریه بمشرق زمین متصل و از آنجا ارتباط با مصر و ممالک آسیا آسان است یونانیان در آن دوره بافکار مشرق زمینی بیشتر مأنوس شدند و این کیفیت در فلسفه ٔ ایشان بهتر محسوس میگردد. بعضی از متفکرین درصدد جمع میان گفته های پیشینیان و وفق دادن آراء آنها با یکدیگر بوده و یا از هر طائفه از قدما قولی را اخذ و در واقع در حکمت التقاط کرده و فلسفه ٔ مختلطی جمعآوری کرده و این جماعت را التقاطیون نامند. رجوع بسیر حکمت در اروپا ج 1 ص 76 ببعد شود.

فرهنگ عمید

۱. از مردم اسکندریه.
۲. (اسم ) [قدیمی] نوعی پارچۀ لطیف که در اسکندریه بافته می شده: اگر اسکندری دنیای فانیت / کند بر تو کفن اسکندرانیت (عطار۱: ۱۹۲ ).


کلمات دیگر: