کلمه جو
صفحه اصلی

بهرجه

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - بهر. مالکانه حق الارض . ۲ - قسمتی که از حاصل و غیره عاید شود . توضیح این کلمه بصورت ( بهرچه ) تحریف شده .
باطل و هدر کردن خون کسی را . یا چیزی را از خوف عشار و جز آن از راه غیر مسلوک آوردن .

لغت نامه دهخدا

( بهرجة ) بهرجة. [ ب َ رَ ج َ ] ( ع مص ) باطل و هدر کردن خون کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و منه قول ابی محجن لابن ابی وقاص اما اذا بهرجتنی فلااشربها ابداً؛ یعنی الخمر؛ ای هدرتنی باسقاط الحد عنی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || چیزی را از خوف عشار و جز آن از راه غیرمسلوک آوردن. منه حدیث الحجاج انه اتی بجراب لؤلؤ بهرج ؛ ای عدل به عن الطریق المسلوک. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). قاچاق کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ).

بهرجة. [ ب َ رَ ج َ ] (ع مص ) باطل و هدر کردن خون کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و منه قول ابی محجن لابن ابی وقاص اما اذا بهرجتنی فلااشربها ابداً؛ یعنی الخمر؛ ای هدرتنی باسقاط الحد عنی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چیزی را از خوف عشار و جز آن از راه غیرمسلوک آوردن . منه حدیث الحجاج انه اتی بجراب لؤلؤ بهرج ؛ ای عدل به عن الطریق المسلوک . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). قاچاق کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).


فرهنگ عمید

بهره ای که از حاصل زراعت عاید مالک یا زارع می شود.


کلمات دیگر: