کلمه جو
صفحه اصلی

مستقصی

فرهنگ فارسی

( اسم ) تفحص وتحقیق کننده .
کوشش تمام کننده و به نهایت چیزی رسنده

فرهنگ معین

(مُ تَ صا ) [ ع . ] (اِمف . ) تحقیق و بررسی شده .
(مُ تَ ) [ ع . ] (اِفا. ) تفحص و تحقیق کننده .

(مُ تَ صا) [ ع . ] (اِمف .) تحقیق و بررسی شده .


(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) تفحص و تحقیق کننده .


لغت نامه دهخدا

مستقصی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) مستقص. نعت فاعلی از استقصاء. کوشش تمام کننده و به نهایت چیزی رسنده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به استقصاء شود.

فرهنگ عمید

تحقیق و بررسی کننده.


کلمات دیگر: