کلمه جو
صفحه اصلی

پیش خورد

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) ۱- طعامی که اول بار بر سفره خورند طعامی اندک که بر سبیل چاشنی خورند: جهان پیش خورد جوانیت باد . فزون از همه زندگانیت باد. ( نظامی ) ۲- قسمتی از مزد یا اجرت یا سهم محصول که پیش از موعد گرفته و صرف کرده باشند. ۳- پیشکی وسلم فروخته غل. نارسیده و میو. ناپخته وامثال آن که پیشتر فروشند: گفتا( گفت که ) فردا دهمت من سه بوس فرخی . امید به از پیش خورد. ( فرخی )

لغت نامه دهخدا

پیشخورد. [ خوَرْدْ / خُرْدْ ] ( اِ مرکب ) عجالة. ( منتهی الارب ). طعامی که اول بار بر سفره خورند. طعامی اندک باشد که بر سبیل چاشنی بخورند. ( برهان ). چاشنی طعام. طعام اندک که بدان نهار شکنند. ( غیاث ). پیش دندان. ( مجموعه مترادفات ص 84 ) :
جهان پیش خورد جوانیت باد
فزون از همه زندگانیت باد.
نظامی.
|| ( ن مف مرکب ) آن پاره از اجری که پیش از رسیدن وقت گرفته و صرف کرده باشی. قسمتی از مزد یا اجرت یا سهم محصول که پیش از موعد ستده باشند و صرف کرده. || پیشکی و سلم فروخته یعنی غله نارسیده و میوه ناپخته و امثال آن که پیشترفروشند. ( برهان ). فروختن غله و میوه نارسیده قبل از وقت و پول آنرا خوردن :
گفتا [گفت که ] فردا دهمت من سه بوس
فرخی امید به از پیشخورد.
فرخی.
چو امید دادی نباشم بدرد
که امید نیکو به از پیشخورد.
اسدی.
دست رادش داده در اطلاق رزق
مهلتی مر آزرا از ( در ) پیش خورد.
انوری.
آن عمر شده که پیشخورد است.
پندار هنوز در نورد است.
نظامی.

فرهنگ عمید

= پیش خور: جهان پیش خورد جوانیت باد / فزون از همه زندگانیت باد (نظامی۵: ۱۰۱۷ ).

پیشنهاد کاربران

در بیت:چو امید دادی نباشم به درد که امید نیکو به از پیش خورد ( گرشاسبنامه )


کلمات دیگر: