به قطع اضافت سامان قلیل و متاع بیقدر و قیمت که بعد از فروختن بماند متاع باقیمانده پست و به فروش نرسیده
ته بساط
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ته بساط. [ ت َه ْ ب َ ] ( اِ مرکب ) به قطع اضافت ، سامان قلیل و متاع بیقدر و قیمت ، که بعد از فروختن بماند. ( آنندراج ). بقیه از کالای دکان. توسعاً بقیه از هر چیزی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). متاع باقیمانده پست و به فروش نرسیده. ( ناظم الاطباء ) :
همتم پشت پا به دوران زد
خنده بر ته بساط امکان زد.
ته بساطی غیر گرد، این خانه ویران نداشت.
همتم پشت پا به دوران زد
خنده بر ته بساط امکان زد.
فوقی یزدی ( ازآنندراج ).
مایه حسرت بجز آهی دل نالان نداشت ته بساطی غیر گرد، این خانه ویران نداشت.
دانش ( ایضاً ).
فرهنگ عمید
متاع و کالای وازده ای که در بساط فروشنده باقی مانده باشد.
کلمات دیگر: