کلمه جو
صفحه اصلی

بینات


مترادف بینات : براهین، شواهد، ظواهر، مشهودات

متضاد بینات : مجهولات

مترادف و متضاد

براهین، شواهد، ظواهر، مشهودات ≠ مجهولات


فرهنگ فارسی

جمع بینه
( اسم ) جمع بینه دلیلهای آشکار براهین واضح .

فرهنگ معین

(بَ یِّ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ. بینه ، دلیل های آشکار، براهین واضح .

لغت نامه دهخدا

بینات. [ ب َی ْ ی ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ بَیّنة. ( منتهی الارب ). روشن کنندگان و حجتهای روشن و گواهان صادق و این جمع بینة است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) : و ان یکذبوک فقد کذب الذین من قبلهم جأتهم رسلهم بالبینات و بالزبر و بالکتاب المنیر. ( قرآن 25/35 ).
تو جهت گو من برونم از جهات
در وصال آیات گویا بینات.
مولوی.
- آیات بینات ؛ نشانه های روشن.
|| ( اصطلاح فقه ) شهادت ( گواهی )، از آن جهت که ایشان حجت و برهان را بر سه گونه تقسیم کرده اند: بینه ، اقرار و نکول. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 156 ). رجوع به بینة شود. || ( اصطلاح جفر ) سایر حروف اسم صرفی جز اولین حرف آن ، مانند محمد که حروف آن : میم ، حاء، میم و دال است و بینات آن عبارتست از: ی م ، اء، ی م ، ال ، مقابل زیر که حرف اول است و در اصطلاح اهل جفر آن را غرائز نیز نامند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ص 128، 615 ). اعداد حروف ابجد است و آن چنان باشد که اسم هر حرف را به اعتبار تلفظ گیرند یعنی حروف دو حرفی را دو حرف گرفته جزء اول که مسمی است ترک کنند جزء ثانی که الف است باقی ماند از آن یک عدد مراد باشد. همچنین از حروف سه حرفی حرف اول را ترک کرده دو حرف که باقی ماند اعداد آنها بگیرند. به این حساب سین و شین و عین و غین هر یکی را شصت عدد باشد و الف را یکصد و ده و صاد و ضادهر یک را پنج و علی هذالقیاس با و تا و ثا، راء و زا هر یک را یک عدد باشد و حروف را که میاندازند اعداد آنها را زُبُر نامند. ( از غیاث ) ( از آنندراج ). رجوع به کلمات بسط، غرائز و زبر شود.

فرهنگ عمید

= بَینه

بَینه#NAME?


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی بَیِّنَاتٍ: راهنمایی کننده ها با بیانی روشن - روشنها
ریشه کلمه:
بین (۵۲۳ بار)


کلمات دیگر: