کلمه جو
صفحه اصلی

مستزاد

فارسی به انگلیسی

having an additional part


فرهنگ فارسی

افزون شده، زیادکرده شده، ودراصطلاح علم بدیع: شعری که در آخرهرمصراع آن چندکلمه زیاده ازوزن بیاورند
( اسم ) ۱ - زیادکرده شده افزون شده . ۲ - ( شعر ) شعری که در آخر هربیت یا هرمصراع آن جمله ای آورند که وزن آن جملات با هم متحد و در عین حال با وزن مصراعهای اصلی متناسب باشد مثال : یک چند پی زینت و زیور گشتیم در عهد شباب یک چند پی کاغذ و دفتر گشتیم خواندیم کتاب . چون واقف ازین تجهان ابترگشتیم نقشی است بر آب دست از همه شستیم و قلندر گشتیم ما را دریاب . ( کشاف اصطلاحات )

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - افزون شده ، زیاد شده . ۲ - نوعی شعر که در آخر هر مصراع عبارتی کوتاه شبیه به نثر مسجّع بیفزایند که در معنی با آن مصرع مربوط اما از وزن اصلی شعر خارج و زاید باشد.

لغت نامه دهخدا

مستزاد. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استزادة. زیادکرده شده . (منتهی الارب ). افزون شده .زیادشده . رجوع به افزون و استزادة شود :
مر ترا ای هم به دعوی مستزاد
این بدستت از جهاد و اعتقاد.

مولوی (مثنوی ).


نکته ای زان شرح گوید اوستاد
تا شناسی علم او را مستزاد.

مولوی (مثنوی ).


|| (اصطلاح ادبی ) قصیده یا قطعه یا رباعی و جز آن که در دنبال هر مصراعی از آن مصراعی به وزن کوتاهتر به قافیه ٔ همان مصراع آرند. (یادداشت مرحوم دهخدا). نوعی از شعر که در آخر هر مصرع کلمه ای زیاده از وزن آورند. (از غیاث ) (آنندراج ). کلامی است که زیاده کرده شود در آخر بیت یا آخر هر مصراع آن ، و شرط است رعایت قافیه در مستزاد و ربط آن به حسب معنی به کلام منظوم در سیاق و سباق اما بیت باید که بی فقره ٔ مستزاد در نفس خویش تمام باشد چنانچه اگر مستزاد باشد یا نباشد معنی بیت موقوف بر آن نباشد.
مثال آنچه مستزاد بعد از بیتی واقعشود:
رفتم به طبیب و گفتمش بیمارم
از اول شب تا به سحر بیدارم

درمانم چیست ؟


نبضم چو طبیب دید گفت از سر لطف
جز عشق نداری مرضی پندارم

معشوق تو کیست ؟


مثال آنچه مستزاد در آخر هر مصراع زیاد کرده شود:
یک چند پی زینت و زیور گشتیم

در عهد شباب


یک چند پی کاغذ و دفتر گشتیم

خواندیم کتاب


چون واقف از این جهان ابتر گشتیم

نقشیست بر آب


دست از همه شستیم و قلندر گشتیم

ما را دریاب .


و این طریق متقدمان است ، اما امیرخسرو تصرفی لطیف کرده و ابیات را موقوف گردانیده و مستزاد را حامل ساخته . مثال هر دو یک رباعی بقلم آمد و مصراع چهارم حامل و موقوف است :
شاهی که به دور دولتش در طربم

چون من همه کس


از بهر دوامش به دعا روز و شبم

در جمله نفس


هر چند که شاه شهر می بخشد زر

در گاه سخا


من بنده بتفویض ز شه می طلبم

یک ذره و بس .


کذا فی مجمعالصنایع و جامعالصنایع. مثال مستزاد بعد از بیتی که بی فقره ٔ مستزاد درست نیست ،هم از امیرخسرو:
تا خط معنبر ز رخت بیرون جست
از باده ٔ اشک خویش هر عاشق مست

رخ گلگون کرد


در جوی جمال تو مگر آب نماند
کان سبزه که زیر آب بودی پیوست

سر بیرون کرد.


و بعضی از متأخرین دو فقره مستزاد زیاد کرده اند و آن لطفی دیگر پیدا کرده . مثال آن در سه بیت بنظر آمده :
آن کیست که تقریر کند حال گدا را
در حضرت شاهی ، با عزت و جاهی
از نغمه ٔ بلبل چه خبر باد صبا را
از ناله و آهی ، هر شام و پگاهی
هر چند نیم لایق درگاه سلاطین
نومید نیم نیز، از طالع خویشم
شاهان چه عجب گر بنوازند گدا را
گاهی به نگاهی ، در سالی و ماهی
زاری و زر و زور بود مایه ٔ عاشق
یا رحم ز معشوق ،یا یاری طالع
نه زور مرا نه زر و نه رحم شما را
بس حال تباهی ، پامال چو کاهی .
(از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 613 و 614).
ظاهراً مستزاد مسعودسعد (دیوان ص 561) در این نوع شعر کیفیتی خاص و قدمتی دارد، بیتی چند از آن چنین است :
ای کامگارسلطان انصاف تو به کیهان

گشته عیان


مسعود شهریاری خورشید نامداری

اندر جهان


ای اوج چرخ جایت گیتی ز روی و رایت

چون بوستان


چون تیغ آسمانگون گرددبه خوردن خون

همداستان


باشد به دستت اندر از گل بسی سبکتر

گرز گران ...



مستزاد. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استزادة. زیادکرده شده. ( منتهی الارب ). افزون شده.زیادشده. رجوع به افزون و استزادة شود :
مر ترا ای هم به دعوی مستزاد
این بدستت از جهاد و اعتقاد.
مولوی ( مثنوی ).
نکته ای زان شرح گوید اوستاد
تا شناسی علم او را مستزاد.
مولوی ( مثنوی ).
|| ( اصطلاح ادبی ) قصیده یا قطعه یا رباعی و جز آن که در دنبال هر مصراعی از آن مصراعی به وزن کوتاهتر به قافیه همان مصراع آرند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). نوعی از شعر که در آخر هر مصرع کلمه ای زیاده از وزن آورند. ( از غیاث ) ( آنندراج ). کلامی است که زیاده کرده شود در آخر بیت یا آخر هر مصراع آن ، و شرط است رعایت قافیه در مستزاد و ربط آن به حسب معنی به کلام منظوم در سیاق و سباق اما بیت باید که بی فقره مستزاد در نفس خویش تمام باشد چنانچه اگر مستزاد باشد یا نباشد معنی بیت موقوف بر آن نباشد.
مثال آنچه مستزاد بعد از بیتی واقعشود:
رفتم به طبیب و گفتمش بیمارم
از اول شب تا به سحر بیدارم
درمانم چیست ؟
نبضم چو طبیب دید گفت از سر لطف
جز عشق نداری مرضی پندارم
معشوق تو کیست ؟
مثال آنچه مستزاد در آخر هر مصراع زیاد کرده شود:
یک چند پی زینت و زیور گشتیم
در عهد شباب
یک چند پی کاغذ و دفتر گشتیم
خواندیم کتاب
چون واقف از این جهان ابتر گشتیم
نقشیست بر آب
دست از همه شستیم و قلندر گشتیم
ما را دریاب.
و این طریق متقدمان است ، اما امیرخسرو تصرفی لطیف کرده و ابیات را موقوف گردانیده و مستزاد را حامل ساخته. مثال هر دو یک رباعی بقلم آمد و مصراع چهارم حامل و موقوف است :
شاهی که به دور دولتش در طربم
چون من همه کس
از بهر دوامش به دعا روز و شبم
در جمله نفس
هر چند که شاه شهر می بخشد زر
در گاه سخا
من بنده بتفویض ز شه می طلبم
یک ذره و بس.
کذا فی مجمعالصنایع و جامعالصنایع. مثال مستزاد بعد از بیتی که بی فقره مستزاد درست نیست ،هم از امیرخسرو:
تا خط معنبر ز رخت بیرون جست
از باده اشک خویش هر عاشق مست
رخ گلگون کرد
در جوی جمال تو مگر آب نماند

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) در بدیع، شعری که در آخر هر مصراع آن چند کلمۀ زیاده از وزن می آورند، مانند این شعر: ای کامگارسلطان انصاف تو به گیهان گشته عیان / مسعودشهریاری خورشید نامداری اندر جهان / ای اوج چرخ جایت گیتی ز روی و رایت چون بوستان (مسعودسعد: ۴۵۵ ).
۲. (صفت ) [قدیمی] افزون شده، زیاد.

۱. (ادبی) در بدیع، شعری که در آخر هر مصراع آن چند کلمۀ زیاده از وزن می‌آورند، مانند این شعر: ای کامگارسلطان انصاف تو به گیهان ـ گشته عیان / مسعودشهریاری خورشید نامداری ـ اندر جهان / ای اوج چرخ جایت گیتی ز روی و رایت ـ چون بوستان (مسعودسعد: ۴۵۵).
۲. (صفت) [قدیمی] افزون‌شده؛ زیاد.


دانشنامه عمومی

مُستَزاد قالبی از قالبهای شعر فارسی است و در حقیقت غزلی است که کلمه یا جملهٔ موزون و هماهنگی به آخر تمامی مصراع ها اضافه شده است.
تصنیف
مستزاد برای اولین بار توسط مسعود سعد سلمان سروده شد. بعد از او شعرای زیادی به این قالب شعر گفتند.
وزن مستزاد نوعی وزن شعر است که پس از هر مصراع آن، مصراع کوتاهی (نیم مصراع) می آید.
در شعری که دارای وزن مستزاد است، همهٔ مصراع ها دارای وزن یکسان نیستند و تنوع در چیدمان واژه ها، منطبق با وزن های گوناگونی است که در شعر به کار می رود.

دانشنامه آزاد فارسی

مستزاد (ادبیات). مُسْتزاد (ادبیات)
در اصطلاح نام یکی از قالب های شعر فارسی که در آن در آخر هر بیت یا مصراع از شعر یک عبارت، جملۀ کوتاه یا چند کلمه می آید. این کلمات دروزن پاره ای از پایه های عروضی شعر اصلی به صورت مصراعی کوتاه تر است. اگر این مصراع های زاید را که همگی با یکدیگر هم وزن هستند، حذف کنیم شعر به صورت یکی از قالب های رباعی، قطعه، قصیده و غیره درمی آید. شکلی که امروزه از مستزاد رایج است حالتی است که این مصراع های کوتاه بعد از هر مصراع اصلی بیاید اما نمونه هایی از مستزاد باقی مانده که کلمات یا عبارات فقط در پایان بیت آمده است. قدیمی ترین مستزاد که باقی مانده، در دیوان مسعود سعد دیده شده است. در عصر مشروطه این قالب رونق و رواج بیشتری یافت. قالب مستزاد به سبب آن که تنها قالب شعر سنتی فارسی است که مصراع های آن باهم برابر نیستند، از این رو برخی آن را در پیدایش شعر نو نیمایی مؤثر دانسته اند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مستزاد، شعری است که در آخر هر مصراع یا بیت آن، جمله ای موزون اضافه می کنند؛ که کوتاه تر از طول مصراع آن شعر است و وزن آن نیز با مصرع اول یکی نیست؛ اما کامل کننده ی معنی مصراع است.
مستزاد، شعری است که در آخر هر مصراع یا بیت آن، جمله ای موزون اضافه می کنند؛ که کوتاه تر از طول مصراع آن شعر است و وزن آن نیز با مصرع اول یکی نیست؛ اما کامل کننده ی معنی مصراع است. مستزاد در واقع رباعی، مثنوی، غزل و یا قطعه ای است که جملات موزونی به آخر مصراع ها یا بیت های آن افزوده شده است. این قالب که در عربی مردوف خوانده می شود، ظاهرا از نوعی شعر عامیانه عرب اقتباس شده است. مستزاد برای مضامینی نظیر مراثی مذهبی و اشعار سیاسی و به ندرت برای غزل و عرفان مورد توجه بوده است. مبتکر مستزاد را "مسعود سعد سلمان" دانسته اند. خواجو، یغما و در شعر معاصر، ملک الشعرای بهار از شاعران مستزادسرا هستند.
نمونه ها
مستزاد سه قسم است:
← قسم اول
...


کلمات دیگر: