کلمه جو
صفحه اصلی

یک باری

فرهنگ فارسی

ناپاکی در پهلوی آن ناپاکی است که از حمل نعشی حامل را زاید چون نعش را به تنهایی برد چه در دین زرتشت برای حمل جنازه اقلا دو تن باید یکباره

لغت نامه دهخدا

یک باری. [ ی َ / ی ِ ] ( حامص مرکب ) ناپاکی. درپهلوی آن ناپاکی است که از حمل نعشی حامل را زاید چون نعش را به تنهایی برد، چه در دین زرتشت برای حمل جنازه اقلاً دو تن باید. ( یادداشت مؤلف ) :
چونکه در جنت شراب حلم خورد
شد ز یک باری شیطان روی زرد.
مولوی.
|| ( ق مرکب ) یک باره. همه : و بر سری مردم را مصادره کردندی تا یک باری مستأصل شدند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 133 ).


کلمات دیگر: