منسوب به یائ آخرین حرف هجائ نسبت به یائ
یوی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
یوی. [ی َ وی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به یاء آخرین حرف هجاء. ( یادداشت مؤلف ). نسبت به یاء. ( تاج العروس ). یائی.
یوی. [ ی ُ وَی ی ] ( اِخ ) ظاهراً نام مردی است و یویّیّون از اهل ساوه بدو منسوبند و از جمله آنان است نصربن احمد الیویی که حافظ ابوطاهر السلفی بعضی اناشید از وی روایت کند. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به تاج العروس چ مصر ج 10 ص 421 شود.
یوی. [ ی ُ وَی ی ] ( اِخ ) ظاهراً نام مردی است و یویّیّون از اهل ساوه بدو منسوبند و از جمله آنان است نصربن احمد الیویی که حافظ ابوطاهر السلفی بعضی اناشید از وی روایت کند. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به تاج العروس چ مصر ج 10 ص 421 شود.
یوی . [ ی ُ وَی ی ] (اِخ ) ظاهراً نام مردی است و یویّیّون از اهل ساوه بدو منسوبند و از جمله ٔ آنان است نصربن احمد الیویی که حافظ ابوطاهر السلفی بعضی اناشید از وی روایت کند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به تاج العروس چ مصر ج 10 ص 421 شود.
یوی . [ی َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به یاء آخرین حرف هجاء. (یادداشت مؤلف ). نسبت به یاء. (تاج العروس ). یائی .
کلمات دیگر: