کلمه جو
صفحه اصلی

اشبه

عربی به فارسی

شباهت داشتن , مانستن , تشبيه کردن , مانند بودن , همانند کردن يا بودن


فرهنگ فارسی

شبیه تر، مانندتر
( صفت ) شبیه تر ماننده تر ماناتر .
تانیث اشب در هم پیچیده یا بهم در آمیخته . یا بسیار . یا بسیار درختان با هم و پیچیده .

فرهنگ معین

(اَ بَ ) [ ع . ] (ص تف . ) شبیه تر، ماننده تر، ماناتر.

لغت نامه دهخدا

اشبه . [ اُ ب َ ] (ع اِ) اسم ذئب است . (منتهی الارب ). گرگ .


اشبه. [ اَ ب َه ْ ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از شباهت. شبیه تر. ماننده تر. ماناتر. اشکل.
- امثال :
اشبه من التمرة بالتمرة.
اشبه من الماء بالماء.
|| ( در تداول فقها ) اظهر. نزدیکتر به حق : و الاشبه الجواز. ( شرایع ). علی الاشبه : فلو ضمن مافی ذمته ، صح علی الاشبه. ( شرایع ). و المنع اشبه. || بسیار مشابهت دارنده. ( غیاث ) ( آنندراج ).

اشبه. [ اَ ش ِ ب َ ] ( ع ص ) تأنیث اَشِب. درهم پیچیده ( درختان ). || بهم درآمیخته ( مردم ). || بسیار ( اعداد ). || بسیار درختان با هم و پیچیده ( بلدة، قریة، روضة ).

اشبه. [ اُ ب َ ] ( ع اِ ) اسم ذئب است. ( منتهی الارب ). گرگ.

اشبه . [ اَ ب َه ْ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از شباهت . شبیه تر. ماننده تر. ماناتر. اشکل .
- امثال :
اشبه من التمرة بالتمرة .
اشبه من الماء بالماء .
|| (در تداول فقها) اظهر. نزدیکتر به حق : و الاشبه الجواز. (شرایع). علی الاشبه : فلو ضمن مافی ذمته ، صح علی الاشبه . (شرایع). و المنع اشبه . || بسیار مشابهت دارنده . (غیاث ) (آنندراج ).


اشبه . [ اَ ش ِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث اَشِب . درهم پیچیده (درختان ). || بهم درآمیخته (مردم ). || بسیار (اعداد). || بسیار درختان با هم و پیچیده (بلدة، قریة، روضة).


فرهنگ عمید

شبیه تر، مانندتر.


کلمات دیگر: