مترادف بو گرفتن : بدبو شدن، بوی بد دادن، بویناک شدن، گندیدن، گندیده شدن، متعفن شدن
بو گرفتن
مترادف بو گرفتن : بدبو شدن، بوی بد دادن، بویناک شدن، گندیدن، گندیده شدن، متعفن شدن
فارسی به انگلیسی
to contract a smell, to turn fetid
مترادف و متضاد
بدبو شدن، بویبد دادن، بویناک شدن، گندیدن، گندیده شدن، متعفن شدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - بو یافتن چیزی کسب بو کردن ۲ - گندیدن بد بو شدن چیزی . ۳ - برشته شدن .
فرهنگ معین
(گِ رِ تَ ) (مص ل . ) گندیدن ، فاسد شدن .
لغت نامه دهخدا
بو گرفتن. [ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) بو یافتن چیزی. کسب بو کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
چو مشک از ناف عزلت بو گرفتم
به تنهایی چو عنقا خو گرفتم.
چو مشک از ناف عزلت بو گرفتم
به تنهایی چو عنقا خو گرفتم.
نظامی.
|| گندیدن.بدبو شدن. ( فرهنگ فارسی معین ). متعفن شدن. بدبو و عفن شدن. || برشته شدن. قیاس کنید با بو دادن. ( فرهنگ فارسی معین ).کلمات دیگر: