بهتر
فارسی به انگلیسی
better
مترادف و متضاد
برتر، بهتر، بیشتر، خوبتر، نیکوتر، چیز بهتر، افضل
فرهنگ فارسی
۱ - نیکوتر خوبتر : ( این جنس بهتر از آن دیگری است . ) ۲ - زیباتر جمیلتر. ۳ - شایسته تر.
دروغ .
دروغ .
فرهنگ معین
(بِ تَ ) (ص تف . ) ۱ - نیکوتر، خوب تر. ۲ - زیباتر، جمیل تر. ۳ - شایسته تر، لایق تر. ۴ - با کیفیت خوب تر.
لغت نامه دهخدا
بهتر. [ ب ُ ت ُ ] (ع ص ) مرد کوتاه . ج ، بَهاتِر. (منتهی الارب ) (از مهذب الاسماء) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ). مرد کوتاه و زن کوتاه . (از ناظم الاطباء). مؤنث : بُهتُرَة. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ).
بهتر. [ ب ِ ت َ ] ( ص تفضیلی ) ( از: بِه ْ + تر، علامت صیغه تفضیلی ) نیکوتر. خوبتر. زیباتر. جمیل تر. ( فرهنگ فارسی معین ). خوبتر و نیکوتر. زیباتر. شایسته تر و پسندیده تر. ( ناظم الاطباء ) :
چیست از گفتار خوش بهتر که او
مار را آرد برون از آشیان.
چون یکی خشم آورد کیفر بری.
ز دی بهترم من نه بدتر شدم.
یکی روز بهترچنان چون سزید.
از نکوکاران وز شرمگنان باشی.
وز او خوشتر و دل فزاینده تر.
بدو گفتم ای بهتر از جان و دل
چو بردی دل من کنون جان ببر.
بر دشمنان نهم دل چون دوستان نبینم
با بدتری بسازم چون بهتری ندارم.
پس تو زین دو آنچه بهتر برگزین.
محمد فرستاده بهترش.
رفت بهترش کند بدتر شد.
همنشینم به بود تا من از او بهتر شوم .
- از ما بهتران ؛ جن و پری. ( یادداشت بخط مؤلف ).
بهتر. [ ب ُ ت ُ ] ( ع ص ) مرد کوتاه. ج ، بَهاتِر. ( منتهی الارب ) ( از مهذب الاسماء ) ( از ذیل اقرب الموارد ) ( آنندراج ). مرد کوتاه و زن کوتاه. ( از ناظم الاطباء ). مؤنث : بُهتُرَة. ( منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
بهتر. [ ب َ ت َ ] ( ع اِ ) دروغ. ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). رجوع به بهتره شود.
چیست از گفتار خوش بهتر که او
مار را آرد برون از آشیان.
خفاف.
مار را هرچند بهتر پروری چون یکی خشم آورد کیفر بری.
بوشکور.
همانم نه امروز دیگر شدم ز دی بهترم من نه بدتر شدم.
فردوسی.
ستاره شمر اختران را بدیدیکی روز بهترچنان چون سزید.
فردوسی.
گفتم ای زن که تو بهتر ز زنان باشی از نکوکاران وز شرمگنان باشی.
منوچهری.
ز بهتر سخن نیست پاینده تروز او خوشتر و دل فزاینده تر.
اسدی.
فرمان خداوند را باشد که وی حال بندگان بهتر داند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 229 ).بدو گفتم ای بهتر از جان و دل
چو بردی دل من کنون جان ببر.
مسعودسعد.
پرسید [ بخت النصر دانیال را ] که چون بود در آتش شما را، گفت هرچه بهتر. ( مجمل التواریخ و القصص ). در این میان بهتر بنگریست هر دو پای خود را بر سر چهار مار دید. ( کلیله و دمنه ).بر دشمنان نهم دل چون دوستان نبینم
با بدتری بسازم چون بهتری ندارم.
خاقانی.
من بدلها انگبینم او چو موم پس تو زین دو آنچه بهتر برگزین.
خاقانی.
ثنا باد بر جان پیغمبرش محمد فرستاده بهترش.
سعدی.
- امثال :رفت بهترش کند بدتر شد.
همنشینم به بود تا من از او بهتر شوم .
- از ما بهتران ؛ جن و پری. ( یادداشت بخط مؤلف ).
بهتر. [ ب ُ ت ُ ] ( ع ص ) مرد کوتاه. ج ، بَهاتِر. ( منتهی الارب ) ( از مهذب الاسماء ) ( از ذیل اقرب الموارد ) ( آنندراج ). مرد کوتاه و زن کوتاه. ( از ناظم الاطباء ). مؤنث : بُهتُرَة. ( منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
بهتر. [ ب َ ت َ ] ( ع اِ ) دروغ. ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). رجوع به بهتره شود.
بهتر. [ ب َ ت َ ] (ع اِ) دروغ . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به بهتره شود.
بهتر. [ ب ِ ت َ ] (ص تفضیلی ) (از: بِه ْ + تر، علامت صیغه ٔ تفضیلی ) نیکوتر. خوبتر. زیباتر. جمیل تر. (فرهنگ فارسی معین ). خوبتر و نیکوتر. زیباتر. شایسته تر و پسندیده تر. (ناظم الاطباء) :
چیست از گفتار خوش بهتر که او
مار را آرد برون از آشیان .
مار را هرچند بهتر پروری
چون یکی خشم آورد کیفر بری .
همانم نه امروز دیگر شدم
ز دی بهترم من نه بدتر شدم .
ستاره شمر اختران را بدید
یکی روز بهترچنان چون سزید.
گفتم ای زن که تو بهتر ز زنان باشی
از نکوکاران وز شرمگنان باشی .
ز بهتر سخن نیست پاینده تر
وز او خوشتر و دل فزاینده تر.
فرمان خداوند را باشد که وی حال بندگان بهتر داند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 229).
بدو گفتم ای بهتر از جان و دل
چو بردی دل من کنون جان ببر.
پرسید [ بخت النصر دانیال را ] که چون بود در آتش شما را، گفت هرچه بهتر. (مجمل التواریخ و القصص ). در این میان بهتر بنگریست هر دو پای خود را بر سر چهار مار دید. (کلیله و دمنه ).
بر دشمنان نهم دل چون دوستان نبینم
با بدتری بسازم چون بهتری ندارم .
من بدلها انگبینم او چو موم
پس تو زین دو آنچه بهتر برگزین .
ثنا باد بر جان پیغمبرش
محمد فرستاده ٔ بهترش .
- امثال :
رفت بهترش کند بدتر شد .
همنشینم به بود تا من از او بهتر شوم .
- از ما بهتران ؛ جن و پری . (یادداشت بخط مؤلف ).
چیست از گفتار خوش بهتر که او
مار را آرد برون از آشیان .
خفاف .
مار را هرچند بهتر پروری
چون یکی خشم آورد کیفر بری .
بوشکور.
همانم نه امروز دیگر شدم
ز دی بهترم من نه بدتر شدم .
فردوسی .
ستاره شمر اختران را بدید
یکی روز بهترچنان چون سزید.
فردوسی .
گفتم ای زن که تو بهتر ز زنان باشی
از نکوکاران وز شرمگنان باشی .
منوچهری .
ز بهتر سخن نیست پاینده تر
وز او خوشتر و دل فزاینده تر.
اسدی .
فرمان خداوند را باشد که وی حال بندگان بهتر داند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 229).
بدو گفتم ای بهتر از جان و دل
چو بردی دل من کنون جان ببر.
مسعودسعد.
پرسید [ بخت النصر دانیال را ] که چون بود در آتش شما را، گفت هرچه بهتر. (مجمل التواریخ و القصص ). در این میان بهتر بنگریست هر دو پای خود را بر سر چهار مار دید. (کلیله و دمنه ).
بر دشمنان نهم دل چون دوستان نبینم
با بدتری بسازم چون بهتری ندارم .
خاقانی .
من بدلها انگبینم او چو موم
پس تو زین دو آنچه بهتر برگزین .
خاقانی .
ثنا باد بر جان پیغمبرش
محمد فرستاده ٔ بهترش .
سعدی .
- امثال :
رفت بهترش کند بدتر شد .
همنشینم به بود تا من از او بهتر شوم .
- از ما بهتران ؛ جن و پری . (یادداشت بخط مؤلف ).
فرهنگ عمید
خوب تر، نیکوتر.
جدول کلمات
ارجح
پیشنهاد کاربران
نیکوتر، خوب تر
جالبه بدونین:
بِه = boot ( خوب )
بِهتَر = better ( خوبتر )
بِهِشت/بهست = best ( خوبترین )
بِه = boot ( خوب )
بِهتَر = better ( خوبتر )
بِهِشت/بهست = best ( خوبترین )
احسن
better
better than= بهتر از
better than= بهتر از
better/best انگلیسی نیز از ریشه بهتر و بهشت فارسی هستند . اینکه این دو صفت برتر و برترین در انگلیسی بی قاعده اند علت همین است.
در مقایسه ی دو چیز یا دو کس کاربرد دارد مثلا کار خوب کردن بهتر از کار بد کردن است و نتیجه ی بهتری دارد.
بهتریدن = بهتر شدن.
بهتراندن = بهتر شدن.
بهتراندن = بهتر شدن.
برتر
کلمات دیگر: