کلمه جو
صفحه اصلی

اسپر

فرهنگ فارسی

( اسم ) هاگ
اسپ سواری

فرهنگ معین

(اِ پَ ) (اِ. ) سپر.

لغت نامه دهخدا

اسپر. [ اِ پ َ ] (اِ) سپر. جُنّه . (برهان ). تُرس . مجن ّ. جَوب . فَرْض . مِجْنَب . دَرَق :
بر او گردن ضخم چون ران پیل
کف پای او گرد چون اسپری .

منوچهری .


پیش این فولاد بی اسپر میا
کز بریدن تیغ را نبود حیا.

مولوی .


اسپری باشم گَه ِ تیر خدنگ .

مولوی .


- کرگ اسپر ؛ سپر از پوست کرگدن :
بنیزه بگشتند و بشکست پست
کمانها گرفتند هردو بدست
ببارید تیر از کمان سران
بروی اندر آورده کرگ اسپران .

فردوسی .


|| در اصطلاح بنّایان ، دیوار میان دو مجرّدی از بیرون سو . بدنه ٔ دیوار درسته ای از آجر و غیر آن که زیر طُرّه باشد بر قسمت بیرونی عمارت .

اسپر. [ اِ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) اعمال و حرکات منظم برای تقویت جسم و تربیت روان ، مانند شکار، اسپ سواری ، صید ماهی و غیره . ورزش .


اسپر. [ اِ پ َ ] ( اِ ) سپر. جُنّه. ( برهان ). تُرس. مجن . جَوب. فَرْض. مِجْنَب. دَرَق :
بر او گردن ضخم چون ران پیل
کف پای او گرد چون اسپری.
منوچهری.
پیش این فولاد بی اسپر میا
کز بریدن تیغ را نبود حیا.
مولوی.
اسپری باشم گَه ِ تیر خدنگ.
مولوی.
- کرگ اسپر ؛ سپر از پوست کرگدن :
بنیزه بگشتند و بشکست پست
کمانها گرفتند هردو بدست
ببارید تیر از کمان سران
بروی اندر آورده کرگ اسپران.
فردوسی.
|| در اصطلاح بنّایان ، دیوار میان دو مجرّدی از بیرون سو . بدنه دیوار درسته ای از آجر و غیر آن که زیر طُرّه باشد بر قسمت بیرونی عمارت.

اسپر. [ اِ پ ُ ] ( فرانسوی ، اِ ) اعمال و حرکات منظم برای تقویت جسم و تربیت روان ، مانند شکار، اسپ سواری ، صید ماهی و غیره. ورزش.

فرهنگ عمید

= سِپَر

سِپَر#NAME?


دانشنامه عمومی

آسپر. آسپر (به لاتین: Aaspere) یک روستا در استونی است که در دهستان هالیالا واقع شده است.
فهرست شهرهای استونی


کلمات دیگر: