کلمه جو
صفحه اصلی

بندزن

فارسی به انگلیسی

tinker, fastener, riveter

riveter, tinker


مترادف و متضاد

tinker (اسم)
وصال، بند زن، وصله کاری

فرهنگ فارسی

( اسم ) آنکه کاسه و بشقاب را پیوند دهد.

فرهنگ معین

( ~. زَ ) (ص فا. ) آن که ظروف شکسته را پیوند می زد.

لغت نامه دهخدا

بندزن. [ ب َ زَ ] ( نف مرکب ) آنکه کاسه و بشقاب را پیوند دهد. ( فرهنگ فارسی معین ). کسی که کارش بند زدن است. کاسه بند. شعاب. بَش زن ( در تداول اهالی خراسان ).

فرهنگ عمید

کسی که پیشه اش به هم چسباندن و بند زدن ظرف های شکسته است، بش زن.


کلمات دیگر: