دریدن جامه را مزق الثوب
هرض
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هرض. [ هََ رَ ] ( ع اِ ) گرخشک که بر اندام برآید از حرارت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به هرص شود.
هرض. [ هََ ] ( ع مص ) دریدن جامه را. ( منتهی الارب ). مزق الثوب. ( از اقرب الموارد ).
هرض. [ هََ ] ( ع مص ) دریدن جامه را. ( منتهی الارب ). مزق الثوب. ( از اقرب الموارد ).
هرض . [ هََ ] (ع مص ) دریدن جامه را. (منتهی الارب ). مزق الثوب . (از اقرب الموارد).
هرض . [ هََ رَ ] (ع اِ) گرخشک که بر اندام برآید از حرارت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هرص شود.
کلمات دیگر: