( اسم ) ۱ - شاخه هایی که از درخت بریده باشند ترکیه شاخ. باریک و لمس . ۲ - شوخ چرک .
اژغ
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( آژغ ) (ژُ ) ( اِ. ) = آژوغ : نک ازغ .
( اَ ) [ په . ] (اِ. ) نک اَزغ .
( اَ ) [ په . ] (اِ. ) نک اَزغ .
( اَ ) [ په . ] (اِ.) نک اَزغ .
لغت نامه دهخدا
( آژغ ) آژغ. [ ژُ ] ( اِ ) رجوع به آزغ شود.
اژغ. [ اَ ] ( اِ ) شاخه هائی را گویند که از درخت بریده باشند و بعربی جلمه خوانند. ( برهان قاطع ). آژغ. ( فرهنگ ناصری ). ازغ. ازگ. ستاک. و رجوع به ازگ شود. || شوخ. چرک :
سوی آسمان کردش آن مرد روی
بگفت ای خدا این تن من بشوی
از این اژغها پاک کن مر مرا
همه آفرین زآفرینش ترا.
اژغ. [ اَ ] ( اِ ) شاخه هائی را گویند که از درخت بریده باشند و بعربی جلمه خوانند. ( برهان قاطع ). آژغ. ( فرهنگ ناصری ). ازغ. ازگ. ستاک. و رجوع به ازگ شود. || شوخ. چرک :
سوی آسمان کردش آن مرد روی
بگفت ای خدا این تن من بشوی
از این اژغها پاک کن مر مرا
همه آفرین زآفرینش ترا.
ابوشکور بلخی.
اژغ . [ اَ ] (اِ) شاخه هائی را گویند که از درخت بریده باشند و بعربی جلمه خوانند. (برهان قاطع). آژغ . (فرهنگ ناصری ). ازغ . ازگ . ستاک . و رجوع به ازگ شود. || شوخ . چرک :
سوی آسمان کردش آن مرد روی
بگفت ای خدا این تن من بشوی
از این اژغها پاک کن مر مرا
همه آفرین زآفرینش ترا.
سوی آسمان کردش آن مرد روی
بگفت ای خدا این تن من بشوی
از این اژغها پاک کن مر مرا
همه آفرین زآفرینش ترا.
ابوشکور بلخی .
فرهنگ عمید
( آژغ ) شاخه ای که از درخت خرما یا تاک ببرند.
= ازغ
= ازغ
ازغ#NAME?
پیشنهاد کاربران
تک شاخه ای بریده شده از درخت
کلمات دیگر: