کلمه جو
صفحه اصلی

بهایی


مترادف بهایی : فروشی، فروختنی ، پیرو بهاء، نوعی پارچه

متضاد بهایی : رایگان، مجانی

فارسی به انگلیسی

bahai

مترادف و متضاد

۱. فروشی، فروختنی ≠ رایگان، مجانی
۲. پیرو بهاء
۳. نوعی پارچه


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - گرانبها پر قیمت . ۲ - فروشی قابل سودا . ۳ - نوعی پارچه بغدادی

آیینی است منشعب از بابیه . موسس آیین بهائ الله و جانشینان اویند . نظم بهائی بر دو پایه استوار است . مبادی و احکام . مبادی نیز به تعالیم روحانی و اجتماعی و اصول یا نظم اداری تقسیم میشود . تعالیم روحانی و اجتماعی عبارتست از ترک تقالید و تحری حقیقت اعتقاد بالوهیت احتیاج به فیض الهی ضرورت دین وحدت ادیان صلح عمومی تساوی حقوق زن و مرد . مبادی اداری عبارتست از اصول تشکیلات محافل روحانی شورای بین المللی. و بیت عدل اعظم .
( صفت ) ۱ - منسوب به بهائ ۲ - پیرو آیین بهائ .
نام پیروان میرزا حسین علی نوری ملقب به بهائ الله .

فرهنگ معین

(بَ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - منسوب به بهاء. ۲ - پیرو آیین بهاء، پیروان میرزا حسینعلی نوری ، معروف به بهاءالله که بعد از باب کار وی را دنبال کرد و کتب و رسالات بسیاری نوشت که مهمترین آنها کتاب ارض اقدس است .
( ~. ) (ص نسب . ) گرانبها، پرقیمت ، فروشی ، قابل سودا، نوعی پارچة بغدادی .

(بَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به بهاء. 2 - پیرو آیین بهاء، پیروان میرزا حسینعلی نوری ، معروف به بهاءالله که بعد از باب کار وی را دنبال کرد و کتب و رسالات بسیاری نوشت که مهمترین آنها کتاب ارض اقدس است .


( ~.) (ص نسب .) گرانبها، پرقیمت ، فروشی ، قابل سودا، نوعی پارچة بغدادی .


لغت نامه دهخدا

بهایی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بهأاﷲ است . رجوع به بهأاﷲ شود.


بهایی. [ ب َ ] ( ص نسبی ) گران بها. پرقیمت. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || فروشی. قابل سودا. ( فرهنگ فارسی معین ). فروختنی. قیمتی : من گفتم یا هذا این ناقوس بهایی است گفت چه خواهی کردن این را. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ). رجوع به بهائی شود. || نوعی پارچه بغدادی. ظاهراً منسوب به بهاءالدین نامی. ( فرهنگ فارسی معین ).

بهایی. [ ب َ ] ( اِخ )رجوع به بهاءالدین عاملی معروف به شیخ بهائی شود.

بهایی. [ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به بهأاﷲ است. رجوع به بهأاﷲ شود.

بهایی . [ ب َ ] (اِخ )رجوع به بهاءالدین عاملی معروف به شیخ بهائی شود.


بهایی . [ ب َ ] (ص نسبی ) گران بها. پرقیمت . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || فروشی . قابل سودا. (فرهنگ فارسی معین ). فروختنی . قیمتی : من گفتم یا هذا این ناقوس بهایی است گفت چه خواهی کردن این را. (تفسیر ابوالفتوح رازی ). رجوع به بهائی شود. || نوعی پارچه ٔ بغدادی . ظاهراً منسوب به بهاءالدین نامی . (فرهنگ فارسی معین ).


بهائی. [ ب َ ] ( ص نسبی ) بهایی. منسوب به بها. بقیمت. قیمت دار. فروشی. فروختنی :
ز گستردنی هم ز پوشیدنی
بباید بهائی و بخشیدنی.
فردوسی.
به دو هفته از گنج شاه اردشیر
نماند از بهائی یکی پر تیر.
فردوسی.
ای صورت بهشتی در صدره بهائی
هر گز مباد روزی از تو مرا جدایی.
فرخی.
عز و بقا را به شریعت بخر
کاین دو بهائی و شریعت بقاست.
ناصرخسرو.
من گفتم یا هذا این ناقوس بهائی است. گفت چه خواهی کردن این را. ( تفسیر ابوالفتوح ).
بوعلی سینا روزی در بازار نشسته بود روستائی بگذشت بره ای بهائی بر دوش گرفته بود. ( حدائق السحر ).
در خدمت عشق توست مارا
دل عاریتی و جان بهائی.
انوری.
|| نوعی پارچه :
یکی را بهائی بتن درکشد
یکی را نوندی کشد زیر ران.
فرخی.
از بخشش تو عالم پر جعفری و رکنی
وز خلعت تو گیتی پر رومی و بهائی.
فرخی.
مرد بحکمت بها و قیمت گیرد
زی زنان است ششتری و بهائی.
ناصرخسرو.
و... آورده است که در عهد اول برای اطلس و عتابی بیش بها و انواع دیباج و بهائی و سقلاطون مرتفع وشرب گران قیمت و کافوری به طبرستان آمدند. ( تاریخ طبرستان ). رجوع به بهایی شود.

بهائی. [ ب َ ] ( اِخ ) نام پیروان میرزا حسین علی نوری ، ملقب به بهأاﷲ. رجوع به باب و بهأاﷲ و صبح ازل و حسینعلی بهاء در همین لغت نامه شود.

بهائی . [ ب َ ] (اِخ ) نام پیروان میرزا حسین علی نوری ، ملقب به بهأاﷲ. رجوع به باب و بهأاﷲ و صبح ازل و حسینعلی بهاء در همین لغت نامه شود.


بهائی . [ ب َ ] (ص نسبی ) بهایی . منسوب به بها. بقیمت . قیمت دار. فروشی . فروختنی :
ز گستردنی هم ز پوشیدنی
بباید بهائی و بخشیدنی .

فردوسی .


به دو هفته از گنج شاه اردشیر
نماند از بهائی یکی پر تیر.

فردوسی .


ای صورت بهشتی در صدره ٔ بهائی
هر گز مباد روزی از تو مرا جدایی .

فرخی .


عز و بقا را به شریعت بخر
کاین دو بهائی و شریعت بقاست .

ناصرخسرو.


من گفتم یا هذا این ناقوس بهائی است . گفت چه خواهی کردن این را. (تفسیر ابوالفتوح ).
بوعلی سینا روزی در بازار نشسته بود روستائی بگذشت بره ای بهائی بر دوش گرفته بود. (حدائق السحر).
در خدمت عشق توست مارا
دل عاریتی و جان بهائی .

انوری .


|| نوعی پارچه :
یکی را بهائی بتن درکشد
یکی را نوندی کشد زیر ران .

فرخی .


از بخشش تو عالم پر جعفری و رکنی
وز خلعت تو گیتی پر رومی و بهائی .

فرخی .


مرد بحکمت بها و قیمت گیرد
زی ّ زنان است ششتری و بهائی .

ناصرخسرو.


و... آورده است که در عهد اول برای اطلس و عتابی بیش بها و انواع دیباج و بهائی و سقلاطون مرتفع وشرب گران قیمت و کافوری به طبرستان آمدند. (تاریخ طبرستان ). رجوع به بهایی شود.

فرهنگ عمید

۱. قیمتی، گران بها، قیمت دار.
۲. فروشی.
پیرو فرقۀ بهائیت.

۱. قیمتی؛ گران‌بها؛ قیمت‌دار.
۲. فروشی.


پیرو فرقۀ بهائیت.


پیشنهاد کاربران

بهایی: بهایی بازخوانده ( منسوب ) به” بها” ست و در معنی ارزشمند و پربها. ریخت پهلوی آن وهاگیگ wahāgīg می توانسته است بود. در سروده های پارسی، بیشتر ” بهاور ”در این معنی به کار رفته است.
سر پر ز شرم و بهایی مراست؛
و گر بی گناهم رهایی مراست؛
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۷۲.



کلمات دیگر: