کلمه جو
صفحه اصلی

بنگاب

مترادف و متضاد

watercolor (اسم)
آبرنگ، اب رنگ، بنگاب، نقاشی ابرنگ

watercolour (اسم)
اب رنگ، بنگاب، نقاشی ابرنگ

فرهنگ فارسی

( اسم ) جوشانده ای که با مقداری برگ شاهدانه در شیر یا آب که مقداری قند هم جهت شیرین شدنش بدان میافزایند تهیه شود و بعنوان نوعی مسکر درویشان و قلندران یا معتادان بدان خورند . مقدار کم این جوشانده بمناسبت داشتن شبه قلیاهای مسکن و مخدر و مقوی در تداوی استعمال میشود .

فرهنگ معین

(بَ ) (اِمر. ) مایعی که با جوشاندنِ برگ شاهدانه در آب یا شیر بدست می آورند و مانند مُسکرات می نوشند.

لغت نامه دهخدا

بنگاب. [ ب َ ] ( اِ مرکب ) آبی که بنگ سوده در آن حل کنند و بپالایند. ( آنندراج ). جوشانده ای که با مقداری برگ شاهدانه در شیر یا آب که مقداری قند هم جهت شیرین شدنش بدان می افزایند، تهیه شود و بعنوان نوعی مسکر درویشان و قلندران یا معتادان بدان خورند. مقدار کم این جوشانده بمناسبت داشتن شبه قلیاهای مسکن ومخدر و مقوی در تداوی استعمال شود. ( فرهنگ فارسی معین ). قسمی از مخدرها که درویشان خورند و از بنگ سازند مانند دوغ وحدت. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
سبزچشم ما بنور خود بود چون آفتاب
کاسه بنگاب ما سرچشمه حیوان ما.
ملاقاسم مشهدی ( از آنندراج ).
- بنگاب ساز ؛ آب بنگ فروش. ( آنندراج ). آنکه بنگاب فروشد. ( فرهنگ فارسی معین ) :
به بنگاب سازان کند احتساب
که آرند هدیه ز راه شتاب.
ملاطغرا ( از آنندراج ).
- || آنکه بنگاب تهیه کند. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

مایعی که با جوشاندن برگ شاهدانه در شیر یا در آب تهیه می شد و به عنوان مواد مخدر یا دارو به کار می رفت.


کلمات دیگر: