کلمه جو
صفحه اصلی

ناز پرور

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) پرورنده ناز . ۲ - ( صفت ) ناز پرورده در نعمت و رفاه پرورش یافته : بخاک پای تو ای سرو ناز پرور من . که روز واقعه پا وامگیر از سر من . ( منسوب به حافظ )

لغت نامه دهخدا

نازپرور. [ پ َ وَ ] ( نف مرکب ) پرورنده ٔناز. ( از آنندراج ). || ( ن مف مرکب ) پرورده شده از ناز. نازپرورد. ( از آنندراج ). نازپرورد. نازپرورده. آنکه به ملاطفت و ناز و نعمت پرورش یافته باشد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نازپرورد شود :
بخاک پای تو ای سرو نازپرورمن
که روز واقعه پا وامگیر از سر من.
حافظ.
|| کودک زیان کار. ( ناظم الاطباء ).


کلمات دیگر: