حالت و کیفیت بی شهر ٠ غربت
بی شهری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بی شهری. [ ش َ ] ( حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی شهر. غربت. ( یادداشت مؤلف ) :
کنون خود دلْش لختی مستمند است
ز تنهایی و بی شهری نژند است.
کنون خود دلْش لختی مستمند است
ز تنهایی و بی شهری نژند است.
( ویس و رامین ).
کلمات دیگر: