matchless, peerless
بی قرین
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
بی مثل و بی نظیر . بی شبه . بی مانند و بی همال . بی آورد . بی عدیل . بی مثال .
لغت نامه دهخدا
بی قرین. [ ق َ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + قرین ) بی مثل و بی نظیر. ( غیاث ) ( آنندراج ). بی شبه. بی مانند. بی همال. بی آور. بی عدیل. بی مثال. ( یادداشت مؤلف ) :
ای شهریار بی قرین ای پادشاه پاکدین
ای مر ترا داده خدای آسمان ملک زمین.
وآن بی قرین لقای تو چون ماه آسمان.
کز ملک دیو یکسره خالیست ملکتش.
هجر تو با درد دل قرین دارد.
ای شهریار بی قرین ای پادشاه پاکدین
ای مر ترا داده خدای آسمان ملک زمین.
فرخی.
تو آسمانی و هنر تو عطارد است وآن بی قرین لقای تو چون ماه آسمان.
منوچهری.
ای بی قرین ملک که چو تو نیست در جهان کز ملک دیو یکسره خالیست ملکتش.
ناصرخسرو.
ای ز بتان بی قرین همیشه مراهجر تو با درد دل قرین دارد.
سوزنی.
این امیر ماضی در جمله خصال بی قرین بود و یگانه روی زمین. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 446 ). و رجوع به قرین شود.کلمات دیگر: