کلمه جو
صفحه اصلی

مستعجله

فرهنگ فارسی

راه نزدیک و راه شهری

لغت نامه دهخدا

( مستعجلة ) مستعجلة. [ م ُ ت َ ج ِ ل َ ] ( ع ص ) مؤنث مستعجل. رجوع به مستعجل و استعجال شود. || ( اِ ) عروق البیض و آن گیاهی است که زنان را فربه کند. ( منتهی الارب ). نزد بعضی بوزیدان است ونزد جمعی سورنجان و انطاکی وبعضی دیگر گویند که او فروع لعبه بربری و ریشه های آن است با پیچیدگی و صلب ، و هندی او بهم پیچیده مربع به نوعی که چون باز کنند چوب او مربع متساوی الاضلاع مشاهده می گردد و بهترین او خوش جوهر صلب شیرین است. ( از مخزن الادویه ). بهج.

مستعجلة. [ م ُ ت َ ج َ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) مستعجلةالطریق ؛ راه نزدیک و راه شهری : أخذت مستعجلة من الطریق. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و رجوع به مستعجلات شود.

مستعجلة. [ م ُ ت َ ج َ ل َ ] (ع ص ، اِ) مستعجلةالطریق ؛ راه نزدیک و راه شهری : أخذت مستعجلة من الطریق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به مستعجلات شود.


مستعجلة. [ م ُ ت َ ج ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث مستعجل . رجوع به مستعجل و استعجال شود. || (اِ) عروق البیض و آن گیاهی است که زنان را فربه کند. (منتهی الارب ). نزد بعضی بوزیدان است ونزد جمعی سورنجان و انطاکی وبعضی دیگر گویند که او فروع لعبه ٔ بربری و ریشه های آن است با پیچیدگی و صلب ، و هندی او بهم پیچیده مربع به نوعی که چون باز کنند چوب او مربع متساوی الاضلاع مشاهده می گردد و بهترین او خوش جوهر صلب شیرین است . (از مخزن الادویه ). بهج .



کلمات دیگر: