تهمت زدن تهمت بستن
تهمت انداختن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تهمت انداختن. [ ت ُ م َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) تهمت زدن. تهمت بستن. تهمت کردن :
خواب بیداران ببستی وآنگه از نقش خیال
تهمتی بر شبروان خیل خواب انداختی.
چه خود سوزم چه تهمت از خم موی تو اندازم.
خواب بیداران ببستی وآنگه از نقش خیال
تهمتی بر شبروان خیل خواب انداختی.
حافظ ( از آنندراج ).
ز دود دل سیه شد نامه شاهی نه از خطت چه خود سوزم چه تهمت از خم موی تو اندازم.
امیر شاهی سبزواری ( از آنندراج ).
رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود.کلمات دیگر: