ترس دادن بیم دادن
تهدید دادن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تهدید دادن. [ت َ دَ ] ( مص مرکب ) ترس دادن. بیم دادن :
تهدید تیغ میدهد آوخ کجاست تیغ
تا چون حلیش دست بگردن درآورم.
رخ چون حلی و سرشک چون گوهر تیغ
تهدید سر تیغ دهی ، کو سر تیغ
تا دست حمایل کنم اندر بر تیغ.
گه به شاهم همی دهی تهدید.
ستیزه ابردست لطف تو میداد تهدیدم.
تهدید تیغ میدهد آوخ کجاست تیغ
تا چون حلیش دست بگردن درآورم.
خاقانی.
خاقانی را دلیست چون پیکر تیغرخ چون حلی و سرشک چون گوهر تیغ
تهدید سر تیغ دهی ، کو سر تیغ
تا دست حمایل کنم اندر بر تیغ.
خاقانی ( چ سجادی ص 723 ).
گه به رزقم همی کنی تقلیدگه به شاهم همی دهی تهدید.
نظامی.
به مداحی دریایی گشودم مهر لب کز وی ستیزه ابردست لطف تو میداد تهدیدم.
آملی ( از آنندراج ).
رجوع به تهدید و دیگر ترکیبهای آن شود.کلمات دیگر: