نیک پختن گوشت فراخ گردیدن کنج دهان
تهریت
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تهریت. [ ت َ ] ( ع مص ) نیک پختن گوشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || فراخ گردیدن کنج دهان. و از بعض عرب : علمهم الرجز یهرت اشداقهم. ( از اقرب الموارد ).
تهریة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) هروی ساختن جامه را یا زرد گردانیدن آن را. یقال : هریت العمامة؛ ای صفرتها. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). عمامه زرد گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ).
تهریة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) هروی ساختن جامه را یا زرد گردانیدن آن را. یقال : هریت العمامة؛ ای صفرتها. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). عمامه زرد گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ).
تهریت . [ ت َ ] (ع مص ) نیک پختن گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فراخ گردیدن کنج دهان . و از بعض عرب : علمهم الرجز یهرت اشداقهم . (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: