مترادف باریکه : باریک، لاغراندام، ظریف، تکه باریک کاغذ، پارچه و، سطح دراز و کم عرض زمین و، باب، بغاز، تنگه، اشعه، پرتو
باریکه
مترادف باریکه : باریک، لاغراندام، ظریف، تکه باریک کاغذ، پارچه و، سطح دراز و کم عرض زمین و، باب، بغاز، تنگه، اشعه، پرتو
فارسی به انگلیسی
band, bar, cut, fillet, ribbon, shaving, shred, slice, sliver, snip, splinter, split, strip, tab, thong
strip
فارسی به عربی
برزخ , سریة , شریحة , کتلة , هبة
مترادف و متضاد
۱. باریک، لاغراندام، ظریف
۲. تکه باریک(کاغذ، پارچه و )
۳. سطح دراز و کمعرض (زمین و )
۴. باب، بغاز، تنگه
۵. اشعه، پرتو
گمراهی، باریکه، اشتباه، روکش، سهو، خطا، اولاد، ستون، نسل، لغزش، قلمه، زیر پیراهنی، خطابه خواندن، نهال، تکه کاغذ، لیزی
برش، باریکه، تکه، لقمه، قاش، گوه، خلال، قاچ، مرهم کش
حساب، صورت حساب، باریکه، برگ، هزینه، شمارش، جدول بندی
راه، اثر، نشان، خط، باریکه، زنجیر، لبه، جاده، تسلسل، توالی، شیار، مسیر، رد پا، مسابقه دویدن، خط اهن، خط راه آهن
طرف، تسمه، فتق بند، کمربند، باریکه، بند چرمی
نوار، باریکه، خش
باریکه، برزخ، تنگه خالی
باریکه، هره خاکریز
باریکه، حاشیه، کناره
چسبناک، باریکه، تکه، قطعه، تخته سنگ، لوحه، ورقه، لیز
خط، باریکه، مارک، پارچه راه راه، خش، یراق، خط راه راه، درجه نظامی، پاگون
باریک، لاغراندام، ظریف
تکه باریک(کاغذ، پارچه و )
سطح دراز و کمعرض (زمین و )
باب، بغاز، تنگه
اشعه، پرتو
فرهنگ فارسی
باریک چیز کم
لغت نامه دهخدا
باریکه. [ ک َ / ک ِ ] ( ص ) باریک وتنک ( تک ): از یک راه باریکه رفتم و خیلی صدمه خوردم. ( فرهنگ نظام ). مقدار کم. چیز اندک. شی ناقابل. کم ارزش : یک باریکه کهنه. آب باریکه ؛ رزق کم. رزق اندک.یک باریکه از کنار ماهوت. یک باریکه چوب. یک باریکه خربزه. || لاغر: باریکه ای است ، لاغر است.
دانشنامه عمومی
باریکه، روستایی از توابع بخش ویسیان شهرستان خرم آباد در استان لرستان ایران است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان ویسیان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۸ نفر (۷خانوار) بوده است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان ویسیان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۸ نفر (۷خانوار) بوده است.
wiki: باریکه
دانشنامه آزاد فارسی
باریکِه (beam)
(یا: تابه) تابش یک سویۀ الکترومغناطیسی یا روانه ای یک سویه از ذرّات در راستایی خاص. باریکۀ پرتوهای لیزر که از نقطه ای به نقطۀ دیگر می تابد از آن جمله است. همچنین است روانه ای از الکترون ها که در یک راستا و تقریباً با یک سرعت در حرکت اند.
(یا: تابه) تابش یک سویۀ الکترومغناطیسی یا روانه ای یک سویه از ذرّات در راستایی خاص. باریکۀ پرتوهای لیزر که از نقطه ای به نقطۀ دیگر می تابد از آن جمله است. همچنین است روانه ای از الکترون ها که در یک راستا و تقریباً با یک سرعت در حرکت اند.
wikijoo: باریکه
فرهنگستان زبان و ادب
{beam} [فیزیک- اپتیک] دستۀ پرتوهای متمرکزی که تقریباً در یک جهت منتشر می شود
{swath} [ژئوفیزیک] ناحیۀ باریکی که چشمه های موجود در آن بدون غلتشِ عمودبه خط عمل می کنند
{swath} [ژئوفیزیک] ناحیۀ باریکی که چشمه های موجود در آن بدون غلتشِ عمودبه خط عمل می کنند
واژه نامه بختیاریکا
تُر مورُ؛ تیتم ره و
تیتُو رَه
رگال
تیتُو رَه
رگال
پیشنهاد کاربران
کوچه راه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) راه باریک. ( فرهنگ فارسی معین ) :
یافت از دامگاه آن ددگان
کوچه راهی به کوی غمزدگان.
نظامی.
طی نمی گردد به شبگیر حیات جاودان
گرچه زلف او به ظاهر کوچه راهی بیش نیست.
صائب ( از بهار عجم ) .
یافت از دامگاه آن ددگان
کوچه راهی به کوی غمزدگان.
نظامی.
طی نمی گردد به شبگیر حیات جاودان
گرچه زلف او به ظاهر کوچه راهی بیش نیست.
صائب ( از بهار عجم ) .
کلمات دیگر: