کلمه جو
صفحه اصلی

همکار


مترادف همکار : دستیار، شریک، هم پیشه، هم حرفه، همدست، هم شغل، هم قطار

فارسی به انگلیسی

associate, ally, co-worker, cohort, collaborator, colleague, confrere, fellow, workmate, fellow - tradesman, competitor, sidekick

fellow - tradesman, colleague, collaborator, competitor


associate, ally, co-worker, cohort, collaborator, colleague, confrere, fellow, workmate


فارسی به عربی

عضو الفریق
زمیل

عضو الفريق


مترادف و متضاد

bloke (اسم)
آدم، یار، رفیق، یارو، هم کار

cohort (اسم)
پیرو، گروه، هم کار

competitor (اسم)
رقیب، حریف، هم اورد، هم کار، سبقت جو

coadjutor (اسم)
معاون، هم کار، همیاور

colleague (اسم)
شریک، هم قطار، هم کار

teammate (اسم)
هم قطار، هم کار، همگروه، عضو تیم

co-worker (اسم)
هم قطار، هم کار

counterpart (اسم)
هم کار، قرین، رونوشت، همتا، نقطه مقابل

cooperator (اسم)
هم دست، هم کار، همکاری کننده

دستیار، شریک، هم‌پیشه، هم‌حرفه، همدست، هم‌شغل، هم‌قطار


فرهنگ معین

(هَ ) (ص مر. ) ۱ - هم شغل . ۲ - حریف ، رقیب .

لغت نامه دهخدا

همکار. [ هََ ] ( ص مرکب ) شریک و هم پیشه. ( آنندراج ) :
نه ز همدستان ماننده به هم دستی
نه ز همکاران ماننده بدو یک تن.
فرخی.
مشو یار بدخواه و همکار بد
که تنها بسی به که با یار بد.
اسدی.
هرکه را اختیار کند همکاران او رامطیع باشند. ( تاریخ بیهقی ).
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است.
حافظ.
کار را بی کارفرما پیش بردن مشکل است
کارفرمایی به من از غیرت همکار ده.
صائب.
بیستون سینه را ناخن کند روی مسیح
پر به چشم کم مبین ، همکار فرهاد است این.
مسیح کاشی.

فرهنگ عمید

دو تن که یک پیشه و یک حرفه داشته باشند، هم پیشه، هم شغل.

واژه نامه بختیاریکا

دَستَک؛ هُم دَنگ

پیشنهاد کاربران

Ayaromand ( پهلوى: دوست ، رفیق، همکار )

ویکان Vikan ( پهلوى: دوست، متحد، همکار )

هم پیشه
هم شغل
هم کار

colleague

Assistant هم میشه همکار
اَسیستِنت

Assistant هم میشه همکار

Co worker
workmates

خیلتاش. . . . . .


کلمات دیگر: