همسازی
فارسی به انگلیسی
accord, accordance, concord, conformity, congruence, congruity, consistency, consonance, orientation, sympathy, symphony, tune, unity
فارسی به عربی
اسکان , انسجام
مترادف و متضاد
منزل، تطابق، جا، تطبیق، کمک، همسازی، وسایل راحتی، سازش با مقتضیات محیط، وام، مساعده
تطبیق، همسازی، هم اهنگی، ساز، توازن، هارمونی
همسازی، سازگاری، سازش پذیری، دمسازی
همسازی، تناسب، قرینه، تشابه، تقارن، هم جور، هم اراستگی، مراعات نظیر
فرهنگ فارسی
۱- موافقت . ۲ - هم نسبتی .
قابلیت یک افزاره یا برنامه یا داده که آن را برای کار با یک رایانه یا افزاره یا برنامۀ دیگر مناسب میسازد
فرهنگستان زبان و ادب
{compatibility} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] قابلیت یک افزاره یا برنامه یا داده که آن را برای کار با یک رایانه یا افزاره یا برنامۀ دیگر مناسب می سازد
کلمات دیگر: