مترادف احمق : ابله، الاغ، بی شعور، بیهوش، خر، دنگل، دیوانه وش، رعنا، زودباور، ساده لوح، کم خرد، کم عقل، کندفهم، کودن، گاوریش، گول، نادان، ناقص عقل، نفهم
متضاد احمق : دانا
برابر پارسی : بیخرد، تهی مغز، ساده مرد، کودن، نادان
silly, foolish, [n.] fool
asinine, brute, blockhead, crazy, cuckoo, brainless, cloddish, daft, dopey, dopy, imbecile, dunderhead, insane, empty-headed, lunatic, fool, foolish, goofy, gullible, harebrained, idiot, infatuated, insensate, mad, muddle-headed, nitwit, numskull, oafish, peasant, senseless, simple, simpleton, softheaded, witless, woodenheaded
خرصفت , نادان , خر , ابله , احمق , بيشعور , نابخرد , جاهل , ابلهانه , مزخرف , فاقد حس تشخيص , بي تميز , بي احتياط , بي ملاحظه , بي عرضه , نا شايسته , ناجور , بي معني , بي منطق , لوده , مسخره , ادم ابله , مقلد , ميمون صفت , ادم انگل , دلقک , گول زدن , فريب دادن , دست انداختن , ادم پريشان حواس , ادم کله خشک , بچه اي که پريان بجاي بچه حقيقي بگذارند , بچه ناقص الخلقه , ساده لوح
ابله، الاغ، بیشعور، بیهوش، خر، دنگل، دیوانهوش، رعنا، زودباور، سادهلوح، کمخرد، کمعقل، کمعقل، کندفهم، کودن، گاوریش، گول، گول، نادان، نادان، ناقصعقل، نفهم، ≠ دانا
احمق . [ اَ م َ ] (ع ص ، اِ) از القاب اسلامی ملک روم ، نظیر: جبار و طاغیه و صاعقه و غیره . رجوع به مفاتیح العلوم خوارزمی حاشیه ٔ ص 81 شود.
لبیبی .
مولوی .
مولوی .
احمق . [ اَ م َ ] (ع ن تف ) بسیارحمق تر.
- امثال :
احمق من ابی غبشان .
احمق من الضبع .
احمق من جحی .
احمق من دُغة .
احمق من رجلة .
احمق من عقعق .
احمق من هَبَنَّقَة . رجوع به هَبَنَّقَة شود.
نادان
نادان، کودن، بیخرد، ساده مرد
تکیه ای: ahmaq
طاری: ahmaq
طامه ای: ahmaq / kowdan
طرقی: ahmaq
کشه ای: ahmaq
نطنزی: ahmaq