کلمه جو
صفحه اصلی

بادفر


مترادف بادفر : فرفره

فارسی به انگلیسی

blade, vane

مترادف و متضاد

فرفره


فرهنگ فارسی

فرفره، بادزن، آنچه که با وزش باد دور خود، بچرخد، بادفره و بادپر و هم گفته شده
( اسم ) آنچه که با وزش باد دور خود چرخد بادفره فرفره .

لغت نامه دهخدا

بادفر. [ ف َ ] ( اِ مرکب ) جزا و مکافات بدی را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). پاداش. ( هفت قلزم ). مکافات بد که بادافرا گویند. ( شعوری ج 12 ورق 160 ). جزا و مکافات بدی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بادآفراه و بادافرا و بادفراه شود. || بازیچه اطفال است و آن پوست پاره ای باشد مدور که ریسمانی در آن گذرانند و در کشاکش آورند تا بگردش درآید و صدایی از آن ظاهر شود. ( برهان : بادآفراه و مترادفات آن ). و بادبر را گویند و آن چوبی باشد تراشیده که اطفال ریسمانی در آن می پیچند و ازدست رها میکنند تا بر روی زمین گردان شود. ( برهان ).یکی از بازیچه های اطفال که بهندی پهرکی گویند و آنرا از کاغذ میسازند. ( غیاث ). بازیچه اطفال که آنرا فرفره گویند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). فرفره. ( شعوری ج 1 ورق 160 ). چوبکی یا چرمی مدور که میان آن سوراخ کنند و ریسمانی در آن گذارند و چون بکشند بگردش درآیدو بعربی خَذروف خوانند. چیزی که از چوب تراشند و اطفال ریسمانی بر آن پیچند و از دست گذارند تا بر زمین گردان شود و گردنا نیز گویند. ( رشیدی ) :
چرخ نارنج گون چو بازیچه
در کف هفت طفل جان شکر است
بدو خیط ملون شب و روز
در کشاکش بسان بادفر است.
خاقانی.
یَرْمَع. ( اقرب الموارد ). بادفر که بازیچه اطفالست. خَرّاره. ( از اقرب الموارد ). چوبی باشد مدور که ریسمانی بر آن بندند و در کشاکش آرند تا از آن صدا برآید و بفارسی بادفرنگ گویند. ( منتهی الارب ). دَوّامه. ( اقرب الموارد ). کره مانندی است چوبین که طفلان بدان بازی کنند، می افکنند آنرا بر زمین ، پس میگردد و آواز میکند و بفارسی بادپر است. مِرْصاع. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). چرمی را نیز گفته اند مدور که ریسمانی بر آن گذارند و در کشاکش آورند تا از آن صدایی ظاهر گردد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). چرمی باشد مدور به دو سوراخ که برشته سفته بدو دست در کشاکش آرند. ( غیاث ). بازیچه ٔکودکان از چرم مدور، بفارسی بادفر گویند. خُذْره. چرمی مدور که کودکان ریسمانی در آن کرده در کشاکش آرند تا از آن صدا برآید و بفارسی بادفر گویند. قِرْصافه. بادفر، بازیچه ای است مر کودکان را از چرم مدور و جز آن که گرد گردد. ( منتهی الارب ). رجوع به بادآفراه و مترادفات آن و بادافراه ، بادافرا، بادفراه ، بادفِرَنگ ، بادفره ، بادبر، بادبره ، بادبرک ، بادفرک ، فرفر [ف َ ف َ / ف ِ ف ِ ] ، فَرْموک ، فَرْفَروک ، فرفره [ ف َ ف َ رَ / ف ِ ف ِ رَ / رِ ] ، بهنه ، پهنه ، گردنای ، شیربانگ ، گِلْگیس ( گناباد )، پِل ، خرّاره ، دوامه ، خذروف شود. || کاغذ باد که اطفال ریسمانی بر آن بندند و بر هوا کنند. ( رشیدی ). || بمعنی خشت باد است و آن بادزنی باشد بزرگ که از سقف خانه آویزند و در کشاکش آورند تا باد بهمه جای خانه برسد. ( برهان ). بادبیزن بزرگ که بریسمان بسته بسقف بیاویزند وبجنبانند. ( شرفنامه منیری ). بادزنی از گلیم که در سقف خانه آویزند و ریسمانی بر کمر آن بندند که چون آنرا بکشند آن گلیم بر آن خانه باد زند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). بادبیزن بزرگ که از سقف خانه آویزند. ( فرهنگ سروری ). بادزن و خشت باد. ( شعوری ج 1 ورق 160 ). بمعنی بادزن که از سقف خانه آویزند. ( رشیدی ). بادریه که عبارت از بادزن بزرگی باشد که از سقف خانه آویزندو چون آن را در کشاکش آورند باد وزیدن گیرد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بادریه ، خشت باد، بادزن ، بادبیزن شود.

فرهنگ عمید

۱. فرفره.
۲. بادبزن.
۳. آنچه با وزش باد دور خود می چرخد.

جدول کلمات

گلایدر, فرفره, بادزن


کلمات دیگر: