مترادف احتماء : پرهیز، رژیم
احتماء
مترادف احتماء : پرهیز، رژیم
مترادف و متضاد
پرهیز، رژیم
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - پرهیز غذایی بیمار. ۲ - خودداری کردن .
لغت نامه دهخدا
احتماء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) پرهیز کردن. خود را از چیز نگه داشتن. خویشتن از چیزی نگاه داشتن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ). از چیز زیان دار پرهیز کردن. خویشتن داری. پرهیز. || پرهیز بیمار از مضرات. رژیم :
کسی را که شفا از احتما باید طلبید، او از تناول طلبد، از مردمان نباشد. ( کشف المحجوب ).
تا شد شفای آز عطاهای او، نیاز
بیماروار کرد ز نان خوردن احتما.
کاوّل علاج واجب بیمار احتماست.
زانکه شیرانند در این بیشه ها.
قلعه را در مساز بی بارو
احتما باید آنگهی دارو.
کسی را که شفا از احتما باید طلبید، او از تناول طلبد، از مردمان نباشد. ( کشف المحجوب ).
تا شد شفای آز عطاهای او، نیاز
بیماروار کرد ز نان خوردن احتما.
مسعودسعد.
ترک بدی مقدّمه فعل نیکی است کاوّل علاج واجب بیمار احتماست.
کمال اسماعیل.
احتما کن احتما ز اندیشه هازانکه شیرانند در این بیشه ها.
مولوی.
چون کس را زهره و یارا نبودی که گفتی احتما یا معالجت می باید کرد. ( جهانگشای جوینی ).قلعه را در مساز بی بارو
احتما باید آنگهی دارو.
اوحدی.
|| بازماندن. || احتماء حرّ؛ اِحتدام. افروختن آتش.کلمات دیگر: