کلمه جو
صفحه اصلی

باطله


مترادف باطله : بی اعتبار، نامعتبر، ازاعتبارافتاده، به دردنخور، لغو، واهی، پوچ

برابر پارسی : بی هُده

فارسی به انگلیسی

day-book, minute-book, waste, waste - book

waste - book, day - book, minute - book


waste


فارسی به عربی

عدیم الفائدة , نفایة

مترادف و متضاد

useless (صفت)
خنثی، بیهوده، بی مصرف، عاری از فایده، غیر قابل استفاده، غیر ضروری، عاطل، زائد، نا کار، بی فایده، بلا استفاده، عبث، باطله

waste (صفت)
زائد، باطله

بی‌اعتبار، نامعتبر، ازاعتبارافتاده


به‌دردنخور


لغو، واهی، پوچ


۱. بیاعتبار، نامعتبر، ازاعتبارافتاده
۲. بهدردنخور
۳. لغو، واهی، پوچ


فرهنگ فارسی

مونث باطل، بیهوده، ناچیز، ناحق
مونث باطل

← پسماند


لغت نامه دهخدا

باطله. [ طِ ل َ / ل ِ ] ( از ع ص ) مؤنث باطل :
لاحاجب است بر در الا شده مقیم
کو ابلهان باطله را میزند قفا.
خاقانی.
|| به اصطلاح اهل دفاتر ایران ، فرد باطل ، منسوخ. ( آنندراج ).
- داغ باطله ؛ نشان بیهودگی و از کار افتادگی.
- داغ باطله به اسپی یا کسی زدن ؛ او را از جرگه بیرون کردن. از زمره کار آمدان بیرون راندن. رجوع به داغ شود.
|| کاغذ یا نوشته ای باطله که بکار نیاید.

فرهنگ عمید

باطل شده.

دانشنامه آزاد فارسی

باطِلِه (gangue)
بخشی از هر کانسار، بدون ارزش اقتصادی. مثلاً، کلسیتدر کنار گالِنکانیِ باطله است.

فرهنگ فارسی ساره

بیهده


فرهنگستان زبان و ادب

[مهندسی محیط زیست و انرژی] ← پسماند


کلمات دیگر: