مترادف هنرپیشه : آرتیست، بازیگر، ستاره، مقلد، هنرمند
هنرپیشه
مترادف هنرپیشه : آرتیست، بازیگر، ستاره، مقلد، هنرمند
فارسی به انگلیسی
actor, artist, artiste, performer, player, star
فارسی به عربی
فنان , لاعب , ممثل
مترادف و متضاد
بازیگر، هنرپیشه، شاکی، حامی، خواهان
هنرپیشه، هنرمند، صنعت گر، نقاش و هنرمند، مصور، موسیقی دان
هنرپیشه
هنرپیشه، هنرمند، پیشه ور، صنعت گر، نویسنده، پیشه کار
هنرپیشه، نوازنده، بازیکن، بازیکن ورزشی
آرتیست، بازیگر، ستاره، مقلد، هنرمند
فرهنگ فارسی
فردی که نقش سینمایی اجرا میکند متـ . بازیگر 2
هنرمند، بازیگرتئاتر، درنمایشنامه یافیلم
( صفت ) ۱- هنرمند صنعتگر . ۲- هنرمندی که حرفه اش بازی درصحن. نمایش است آکتور جمع : هنرپیشگان .
( صفت ) ۱- هنرمند صنعتگر . ۲- هنرمندی که حرفه اش بازی درصحن. نمایش است آکتور جمع : هنرپیشگان .
فرهنگ معین
( ~. ش ) (ص . )۱ - هنرمند. ۲ - بازیگر تئاتر یا سینما.
لغت نامه دهخدا
هنرپیشه. [ هَُ ن َ ش َ / ش ِ ] ( ص مرکب ) هنرمند :
هنرپیشه آن است کز فعل نیک
سر خویش را تاج ، خودبرنهد.
که همدرس او بود و همزاد او.
هنرپیشه را دل به اندیشه داد.
که چون است از ما نیاری تو یاد؟
به دل برگذشت آن هنرپیشه ام.
مرد هنرپیشه خود نگردد ساکن
کز پی کاری شده ست گردون گردان.
کیست از خلق به نزدیک تو هشیار و خطیر؟
از سپر و تیغ وی اندیشه نیست.
که بود از ندیمان خسروخرام
هنرپیشه ای ارشمیدس به نام.
هنرپیشه آن است کز فعل نیک
سر خویش را تاج ، خودبرنهد.
ناصرخسرو.
هنرپیشه فرزنداستاد اوکه همدرس او بود و همزاد او.
نظامی.
بدان خوبروی هنرپیشه دادهنرپیشه را دل به اندیشه داد.
نظامی.
هنرپیشه راپیش خواند اوستادکه چون است از ما نیاری تو یاد؟
نظامی.
شبی سر فروشد به اندیشه ام به دل برگذشت آن هنرپیشه ام.
سعدی.
|| آنکه کاری بزرگ کند. دلیر. مبارز : مرد هنرپیشه خود نگردد ساکن
کز پی کاری شده ست گردون گردان.
ابوحنیفه اسکافی.
ای خردمند هنرپیشه و بیدار و بصیرکیست از خلق به نزدیک تو هشیار و خطیر؟
ناصرخسرو.
او که در این پایه هنرپیشه نیست از سپر و تیغ وی اندیشه نیست.
نظامی.
|| دانشمند. دارای دانش بسیار : که بود از ندیمان خسروخرام
هنرپیشه ای ارشمیدس به نام.
نظامی.
|| در تداول امروز، کسی که در سینما، تآتر، آواز و هنرهای نمایشی دیگر کار کند و آن هنر را حرفه خویش سازد.فرهنگ عمید
۱. هنرمند.
۲. کسی که در یکی از فنون هنری، مانند نقاشی، موسیقی، یا تئاتر استاد باشد.
۳. کسی که در سینما، تئاتر، یا آثار تلویزیونی بازی می کند، آرتیست.
۲. کسی که در یکی از فنون هنری، مانند نقاشی، موسیقی، یا تئاتر استاد باشد.
۳. کسی که در سینما، تئاتر، یا آثار تلویزیونی بازی می کند، آرتیست.
دانشنامه عمومی
هُنَرپیشه یا بازیگر به کسی گفته می شود که به طور حرفه ای نقشی را در یک نمایش، تئاتر، سینما و تلویزیون بازی می کند.هنرپیشه کسی است که نقشی را در اثری نمایشی بازی می کند. این اصطلاح بیشتر برای آنان که در نقش بازی می کنند به کار می رود هرچند که صداپیشه ها و بازیگران نقش ها در نمایش های رادیویی نیز ممکن است هنرپیشه خوانده شوند.هنرپیشه می تواند کار خود را در چهارچوب یک تئاتر، فیلم، مجموعه تلویزیونی یا در حین آموزش دیگر هنرپیشگان انجام دهد.هنرپیشه ها گاه به صداگذاری شخصیت های کارتونی یا صحبت کردن به جای افرادی در آگهی های تلویزیونی هم می پردازند.هنرپیشگان امروزی گاه در بازی های رایانه ای هم نقشی را به اجرا می گذارند. این کار توسط ثبت حرکات و صدای آن ها و بازسازی داده های رایانه ای به دست آمده صورت می گیرد.حرفه هنرپیشگی از پیشه های بسیار کهن بشری است.
بازیگردان
در فارسی، پیشتر به جای معنای امروزی اصطلاح هنرپیشه واژه های «آکتور»، «آرتیست» یا «ارباب صنایع ظریفه» به کار می رفت. در قدیم، واژه هنرپیشه معنی کلی هنرمند را داشت (نمونه از ناصرخسرو: هنرپیشه آن است کز فعل نیک، سر خویش را تاج، خود برنهد)، اما فرهنگستان زبان فارسی آن را برابر آکتور قرار داد.
مسئولیت انتخاب بازیگران را، یا تهیه کننده و کارگردان با مشارکت همدیگر انجام می دهند یا از فردی می خواهند که زیر نظر آن ها، بازیگران مناسب را انتخاب کند.
او کسی است که مسئولیت بازیگران را بر عهده دارد، نقششان را به آن ها تفهیم می کند و نقششان را با آن ها تمرین می کند و سر انجام، آن ها را برای بازی نهایی جلوی دوربین آماده می کند. برخی از کارگردان ها این کار را خودشان انجام می دهند، اما امروزه در فیلم سازی حرفه ای، معمولاً از شخصی که خود اشراف کامل به عرصه بازیگری دارد (حتی گاهی از بازیگران مطرح)، استفاده می شود، تا این مسئولیت را به عهده گیرند و به نوعی بازیگران را کارگردانی کنند.
بازیگردان
در فارسی، پیشتر به جای معنای امروزی اصطلاح هنرپیشه واژه های «آکتور»، «آرتیست» یا «ارباب صنایع ظریفه» به کار می رفت. در قدیم، واژه هنرپیشه معنی کلی هنرمند را داشت (نمونه از ناصرخسرو: هنرپیشه آن است کز فعل نیک، سر خویش را تاج، خود برنهد)، اما فرهنگستان زبان فارسی آن را برابر آکتور قرار داد.
مسئولیت انتخاب بازیگران را، یا تهیه کننده و کارگردان با مشارکت همدیگر انجام می دهند یا از فردی می خواهند که زیر نظر آن ها، بازیگران مناسب را انتخاب کند.
او کسی است که مسئولیت بازیگران را بر عهده دارد، نقششان را به آن ها تفهیم می کند و نقششان را با آن ها تمرین می کند و سر انجام، آن ها را برای بازی نهایی جلوی دوربین آماده می کند. برخی از کارگردان ها این کار را خودشان انجام می دهند، اما امروزه در فیلم سازی حرفه ای، معمولاً از شخصی که خود اشراف کامل به عرصه بازیگری دارد (حتی گاهی از بازیگران مطرح)، استفاده می شود، تا این مسئولیت را به عهده گیرند و به نوعی بازیگران را کارگردانی کنند.
wiki: محسن مخملباف است. در این فیلم اکبر عبدی در نقش بازیگر فیلمهای کمدی سینما ظاهر شده و بخشی از چالشهای درونی زندگی وی به تصویر کشیده شده است.
سال ساخت
۱۳۷۱
اکبر عبدی بازیگر موفق فیلم های کمدی به دلیل نازایی همسرش و مشکلات حرفه ای اش که او را از رسیدن به آروزهایش بازمی دارند دچار آشفتگی در زندگی شخصی و اجتماعی است. سیمین همسر اکبر زن کولی ظاهراً لالی را به عقد اکبر درمی آورد تا اکبر از او صاحب فرزندی شود. حضور زن کولی زندگی آن دو را دگرگون می کند. اکبر به زن دل می بندد و کار سیمین به مرز جنون می کشد. سیمین به تیمارستان فرستاده می شود و زن کولی هم آبستن نمی شود. وقتی اکبر زن کولی را به حلبی آباد محل زندگی اش بازمی گرداند متوجه می شود که زن لال نیست. عبدی مستاصل به تیمارستان می رود و سیمین را به خانه بازمی گرداند. آن دو نوزادی را از پرورشگاه به عنوان فرزندخوانده می پذیرند.
یازدهمین دوره جشنواره فیلم فجر (بخش مسابقه سینمای ایران) در سال ۱۳۷۱
دوازدهمین دوره جشنواره فیلم فجر (بخش مسابقه بهترین عکس) در سال ۱۳۷۲
سال ساخت
۱۳۷۱
اکبر عبدی بازیگر موفق فیلم های کمدی به دلیل نازایی همسرش و مشکلات حرفه ای اش که او را از رسیدن به آروزهایش بازمی دارند دچار آشفتگی در زندگی شخصی و اجتماعی است. سیمین همسر اکبر زن کولی ظاهراً لالی را به عقد اکبر درمی آورد تا اکبر از او صاحب فرزندی شود. حضور زن کولی زندگی آن دو را دگرگون می کند. اکبر به زن دل می بندد و کار سیمین به مرز جنون می کشد. سیمین به تیمارستان فرستاده می شود و زن کولی هم آبستن نمی شود. وقتی اکبر زن کولی را به حلبی آباد محل زندگی اش بازمی گرداند متوجه می شود که زن لال نیست. عبدی مستاصل به تیمارستان می رود و سیمین را به خانه بازمی گرداند. آن دو نوزادی را از پرورشگاه به عنوان فرزندخوانده می پذیرند.
یازدهمین دوره جشنواره فیلم فجر (بخش مسابقه سینمای ایران) در سال ۱۳۷۱
دوازدهمین دوره جشنواره فیلم فجر (بخش مسابقه بهترین عکس) در سال ۱۳۷۲
wiki: هنرپیشه (فیلم)
فرهنگستان زبان و ادب
{actor , actress} [هنرهای نمایشی] فردی که نقش سینمایی اجرا می کند
متـ . بازیگر 2
نقل قول ها
هنرپیشه یا بازیگر به کسی گفته می شود که به طور حرفه ای نقشی را در یک نمایش، تئاتر، سینما و تلویزیون بازی می کند.
• «کسانی که می خواهند بازیگر شوند با خودشان راستگو باشند و اگر در خودشان نمی بینند که بازیگر شوند وارد این عرصه نشوند.» -> اکبر عبدی
• «به نظرم بازیگر باید نقش را مال خود و به عبارتی خودش را بیمار نقش کند. به این فکر کند که اگر من دیوانه می شدم چه می شد. آن وقت جنون خودش را در نقش نشان می دهد و بیرون می ریزد.» -> بابک کریمی
• «هنرپیشه نقشی را اجرا می کند که کارگردان آن را طراحی کرده است. در حقیقت به ایده ها و نظرات کارگردان در مورد شخصیتی جان می بخشد. من بیش از ایفای نقش به آفریدنِ نقش علاقه دارم. دوست دارم شخصیتی را طراحی کنم، که بیانگر دیدگاه ها و نظرات من باشد.» -> آنتونیو باندراس
• «هیچ وقت به عنوان بازیگر نمی توانی پیش بینی کنی که چه چیزهایی در نمایش برای تو به مرور زمان کسل کننده می شود یا معنای ویژه ای پیدا مى کند. واقعا زمان مثل بادى آرام مى تواند جاى چیزها را تغییر دهد.» -> نگار جواهریان
• «هر بازیگری انتخاب هایی دارد و انتخاب هایش بر اساس توانایی ها و سلیقه اش صورت می گیرد.» -> نگار جواهریان
• «اولین وظیفهٔ بازیگر این است که با یادگیری مهارت های دورنی، توانایی تمرکز و رهاسازی خود را بالا ببرد. با تمرکز مطلوب، نه تنها در برابر اشیای مملوس و واقعی بلکه در برابر محرک های خیالی نیز می توان واکنش نشان داد.» -> لی استراسبرگ
• «یک بازیگر سینما درعین حالی که یک صحنه حسی را بازی می کند، هم زمان باید به مونتاژ و موقعیت دوربین هم فکر کند و خیلی چیزهای دیگر. باید ذهنی سیال با قوه تخیل قوی داشته باشد چون تو باید خودت را ببینی، جای نور، موقعیت بازیگر مقابلت، لحن صدا، اندازه تصویر، اینکه شما در کجای پلان و چه کادری قرار گرفته ای و این احساس شما در کجای قصه باید خرج شود. همه اینها در یک زمان و یک لحظه از ذهن بازیگر عبور کرده و در تصویر ثبت می شود.»• «در تئاتر تو صحنه هایی داری که به اندازه تلویزیون و سینما نیست. آنجا مال خودت هست و صحنه مال بازیگر است. احساس و تصویری که برای تماشاچی داری نشان می دهی، کاملاً مال خودت هست و این در واقع درک و دریافت شماست که موفق شدن یا موفق نشدن شما را نشان می دهد.»• «هنرمند همیشه به دنبال دیده شدن است. دیده شدن نه از این دست که مرا ببینید، بلکه دیده شدن از جنس اینکه حرفم را بزنم و این حرف شنونده داشته باشد. درواقع حرف دوران و زمانه خودم را بگویم.» «در مصاحبه با روزنامهٔ شرق»؛ چاپ ۲۸ آوریل ۲۰۱۷/ ۸ اردیبشهت ۱۳۹۶ -> لادن مستوفی
• «کسانی که می خواهند بازیگر شوند با خودشان راستگو باشند و اگر در خودشان نمی بینند که بازیگر شوند وارد این عرصه نشوند.» -> اکبر عبدی
• «به نظرم بازیگر باید نقش را مال خود و به عبارتی خودش را بیمار نقش کند. به این فکر کند که اگر من دیوانه می شدم چه می شد. آن وقت جنون خودش را در نقش نشان می دهد و بیرون می ریزد.» -> بابک کریمی
• «هنرپیشه نقشی را اجرا می کند که کارگردان آن را طراحی کرده است. در حقیقت به ایده ها و نظرات کارگردان در مورد شخصیتی جان می بخشد. من بیش از ایفای نقش به آفریدنِ نقش علاقه دارم. دوست دارم شخصیتی را طراحی کنم، که بیانگر دیدگاه ها و نظرات من باشد.» -> آنتونیو باندراس
• «هیچ وقت به عنوان بازیگر نمی توانی پیش بینی کنی که چه چیزهایی در نمایش برای تو به مرور زمان کسل کننده می شود یا معنای ویژه ای پیدا مى کند. واقعا زمان مثل بادى آرام مى تواند جاى چیزها را تغییر دهد.» -> نگار جواهریان
• «هر بازیگری انتخاب هایی دارد و انتخاب هایش بر اساس توانایی ها و سلیقه اش صورت می گیرد.» -> نگار جواهریان
• «اولین وظیفهٔ بازیگر این است که با یادگیری مهارت های دورنی، توانایی تمرکز و رهاسازی خود را بالا ببرد. با تمرکز مطلوب، نه تنها در برابر اشیای مملوس و واقعی بلکه در برابر محرک های خیالی نیز می توان واکنش نشان داد.» -> لی استراسبرگ
• «یک بازیگر سینما درعین حالی که یک صحنه حسی را بازی می کند، هم زمان باید به مونتاژ و موقعیت دوربین هم فکر کند و خیلی چیزهای دیگر. باید ذهنی سیال با قوه تخیل قوی داشته باشد چون تو باید خودت را ببینی، جای نور، موقعیت بازیگر مقابلت، لحن صدا، اندازه تصویر، اینکه شما در کجای پلان و چه کادری قرار گرفته ای و این احساس شما در کجای قصه باید خرج شود. همه اینها در یک زمان و یک لحظه از ذهن بازیگر عبور کرده و در تصویر ثبت می شود.»• «در تئاتر تو صحنه هایی داری که به اندازه تلویزیون و سینما نیست. آنجا مال خودت هست و صحنه مال بازیگر است. احساس و تصویری که برای تماشاچی داری نشان می دهی، کاملاً مال خودت هست و این در واقع درک و دریافت شماست که موفق شدن یا موفق نشدن شما را نشان می دهد.»• «هنرمند همیشه به دنبال دیده شدن است. دیده شدن نه از این دست که مرا ببینید، بلکه دیده شدن از جنس اینکه حرفم را بزنم و این حرف شنونده داشته باشد. درواقع حرف دوران و زمانه خودم را بگویم.» «در مصاحبه با روزنامهٔ شرق»؛ چاپ ۲۸ آوریل ۲۰۱۷/ ۸ اردیبشهت ۱۳۹۶ -> لادن مستوفی
wikiquote: هنرپیشه
پیشنهاد کاربران
آکتور
آرتیست، بازیگر، ستاره، مقلد، هنرمند، اکتور
کلمات دیگر: