کلمه جو
صفحه اصلی

واگیردار

فارسی به انگلیسی

contagion, transmissible, catching, contagious, epidemic, infectious, transmittable


contagion, communicable, transmissible, catching, contagious, epidemic, infectious, transmittable, contagious

فارسی به عربی

معدی

مترادف و متضاد

contagious (صفت)
ساری، واگیر، مسری، واگیردار

zymotic (صفت)
مسری، واگیردار، تخمیری، عفونی

فرهنگ فارسی

(صفت ) مرضی که از بیمار به دیگران سرایت کند ساری .

فرهنگ معین

(ص فا. ) مرضی که از بیمار به دیگران سرایت کند، ساری .

لغت نامه دهخدا

واگیردار. ( نف مرکب ) مسری. ساری. مرضی که از بیمار به اطرافیان سرایت کند. مرضی بودار. رجوع به واگیر داشتن شود.

پیشنهاد کاربران

مسری


کلمات دیگر: