کلمه جو
صفحه اصلی

هوادار


مترادف هوادار : پارتی، پیرو، جانبدار، حامی، طرفدار، محب، هواخواه

متضاد هوادار : مخالف

فارسی به انگلیسی

adherent, advocate, camp follower, cohort, friend, proponent, support, supporter, sympathizer, upholder, well-ventilated, arian _, booster, crat _, ic _, fellow traveler, ite _, pro, pro-, promoter

well - ventilated


partisan, adherent, votary


adherent, advocate, arian _, booster, camp follower, cohort, crat _, friend, ic _, fellow traveler, follower, ite _, pro, pro-, promoter, proponent, support, supporter, sympathizer, upholder


فارسی به عربی

هوائی

مترادف و متضاد

pneumatic (صفت)
هوایی، بادی، پر باد، لاستیک بادی، هوادار، کار کننده باهوای فشرده، دارای چرخ یا

پارتی، پیرو، جانبدار، حامی، طرفدار، محب، هواخواه ≠ مخالف


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- مشتاق آرزومند. ۲- عاشق محب : مراعهدیست باجانان که تاجان دربدن دارم هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم . ( حافظ ) ۳ - طرفدار هوا خواه حامی جانبدار : ... و در آیین مروت از سایر یاران و هوادارات بر سر آمده .

فرهنگ معین

( ~. ) (ص فا. ) طرفدار، حامی .

لغت نامه دهخدا

هوادار. [ هََ ] ( نف مرکب ) هواخواه. ( آنندراج ). دوست. طرفدار. مساعد. معاضد. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
چو هم دل بود او را هم درم بود
هوادار و هواخواهش نه کم بود.
فخرالدین اسعد.
هرکه طلبکار اوست روی نتابد به تیغ
وآنکه هوادار اوست بازنگردد به تیر.
سعدی.
هوادار نکورویان نیندیشد ز بدگویان
بیا گر روی آن داری که طعنت در قفا ماند.
سعدی.
می سوزد و همچنان هوادار
می میرد و همچنان دعاگوست.
سعدی.
از صبا هر دم مشام جان معطر می شود
آری آری طیب انفاس هواداران خوش است.
حافظ.
|| عاشق. شیفته. دلداده :
مرغ دل باز هوادار کمان ابرویی است
ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد.
حافظ.
زلف دل دزدش ، صبا را بند بر گردن نهاد
با هواداران رهرو حیله هندو ببین.
حافظ.

فرهنگ عمید

۱. مشتاق.
۲. عاشق.
۳. طرف دار، هواخواه.

گویش بختیاری

هوادار، هواخواه، طرفدار.


واژه نامه بختیاریکا

دِلَک گر
پشتی؛ دسته بستِه؛ دَسته مُستِه؛ دوست خواِه؛ سی خواِه؛ ویر کار

جدول کلمات

حامی

پیشنهاد کاربران

Sampat

متابع


کلمات دیگر: