کلمه جو
صفحه اصلی

ابصار


مترادف ابصار : دید، دیدن، رویت، نظر، ادراک، فهم

برابر پارسی : بینایی ها، چشمان، دیدن

مترادف و متضاد

۱. دید، دیدن، رویت، نظر
۲. ادراک، فهم


فرهنگ فارسی

جمع بصر
( مصدر ) دیدن روئ یت دیدن بچشم و بدل توضیح : دیدن چشم موقعی صورت میگیرد که تصاویر حقیقی و معکوس اشیا بوسیل. عدسی محدب الطرفین چشم ( جلیدیه ) روی نقط. زرد ( حساس ترین نقط. شبکیه ) قرار گیرد و این احساس بوسیل. اعصاب بینایی که در شبکیه متمرکزند به مغز منتقل گردد .

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ بصر؛ چشم ها، دیده ها.


( اِ ) [ ع . ] (مص م .) دیدن ، نگاه کردن .


( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ بصر، چشم ها، دیده ها.
( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) دیدن ، نگاه کردن .

لغت نامه دهخدا

ابصار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ بصر. چشمها. بینائیها. دیده ها.


ابصار. [ اِ ] (ع مص )دیدن . دیدن بچشم و به دل . رؤیت . || اعلام . دیده ور گردانیدن . || روشن و پیدا شدن .


ابصار. [ اِ ] ( ع مص )دیدن. دیدن بچشم و به دل. رؤیت. || اعلام. دیده ور گردانیدن. || روشن و پیدا شدن.

ابصار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ بصر. چشمها. بینائیها. دیده ها.

فرهنگ عمید

= بصر
۱. نگاه کردن، دیدن.
۲. بینایی.

بصر#NAME?


۱. نگاه کردن؛ دیدن.
۲. بینایی.


دانشنامه عمومی

ابصار، روستایی از توابع شهرستان طالقان در استان البرز ایران است.
فهرست روستاهای شهرستان طالقان
فهرست روستاهای ایران
این روستا در بخش بالاطالقان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۲ نفر (۸خانوار) بوده است.
مردم این روستا از اقوام تات هستند و هنوز به زبان تاتی سخن می گویند.

فرهنگ فارسی ساره

بینای یها، چشمان، دیدن


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَبْصَارُ: چشمها
معنی مُّبْصِرُونَ: روشنگران - نور دهندگان - بینا کنندگان (جمع اسم فاعل از مصدر ابصار)
معنی مُبْصِراً: روشنگر - نور دهنده - درخشنده - واضح و روشن - آنچه سبب بینایی می شود - بینا کننده (اسم فاعل از مصدر ابصار)
معنی مُبْصِرَةً: روشنگر - نور دهنده - درخشنده - واضح و روشن - آنچه سبب بینایی می شود - بینا کننده (اسم فاعل از مصدر ابصار)
معنی شَاخِصَةٌ: خیره شونده (منظور از شخوص بصر در عبارت "فَإِذَا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ ﭐلَّذِینَ کَفَرُواْ "این است که چشم آن چنان خیره شود که پلکش به هم نخورد )
معنی تَقَلُّبَ: چرخاندن -گردانیدن (کلمه قلب به معنای برگرداندن چیزی از این رو به آن رو است ، و چون به باب تفعیل برود مبالغه در این عمل را میرساند ، پس تقلیب یعنی بسیار زیرورو کردن چیزی ، و تقلب هم قبول همان تقلیب است پس تقلب قلوب و ابصار عبارت است از برگشتن دلها و...
معنی قَلَّبُواْ: وارونه و دگرگون می کنند(کلمه قلب به معنای برگرداندن چیزی از این رو به آن رو است ، و چون به باب تفعیل برود مبالغه در این عمل را میرساند ، پس تقلیب یعنی بسیار زیرورو کردن یک چیزی ، و تقلب هم قبول همان تقلیب است پس تقلب قلوب و ابصار عبارت است از برگشتن ...
معنی یُزْلِقُونَکَ: تورا بلغزانند - تورا بیندازند - تو را بکشند (کلمه زلق به معنای زلل و لغزش است ، و ازلاق به معنای ازلال ، یعنی صرع است ، و کنایه است از کشتن و هلاک کردن . و معنای عبارت "وَإِن یَکَادُ ﭐلَّذِینَ کَفَرُواْ لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا...
ریشه کلمه:
بصر (۱۴۸ بار)

پیشنهاد کاربران

مراقبه، شهود
Inspection


کلمات دیگر: