کلمه جو
صفحه اصلی

احتضار


مترادف احتضار : جان کندن، نزع، حضور، شهرنشینی

برابر پارسی : دم مرگ بودن، جان دادن، دم مرگ بودن، مرگ

فارسی به انگلیسی

agony, being at the point of death

being at the point of death


agony


مترادف و متضاد

جان‌کندن، نزع


حضور


شهرنشینی


۱. جانکندن، نزع
۲. حضور
۳. شهرنشینی


فرهنگ فارسی

حاضرشدن، حاضر آمدن ، فرارسیدن هنگام مرگ، دم مرگ بودن، درحال جان کندن بودن، شهری شدن، ازسفریابیابان به شهر آمدن
( مصدر ) ۱ - حضور حاضر شدن حاضر آمدن . ۲ - حاضر شدن مرگ فرا رسیدن مرگ . ۳ - شهری شدن مردم ترک زندگی بدوی و بیابانی گفتن . ۴ - از سفر بحضر آمدن . ۵ - ( اسم ) حالت جان کندن و هنگام مرگ . یا حال احتضار . حال مردن حال مردن حال جان کندن میرنده واپسین دم های زندگی .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - حاضر شدن . ۲ - فرا رسیدن هنگام مرگ . ۳ - جان کندن . ۴ - شهری شدن ، از سفر یا بیابان به شهر آمدن .

لغت نامه دهخدا

احتضار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) حضور. ( زوزنی ). حاضر شدن. ( منتهی الارب ). || حاضر شدن مرگ. ( منتهی الارب ). || شهری شدن مردم. || دویدن فیل. || دویدن اسب. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر ). || از سفر بحضر آمدن. || آفت به شیر خوردنی رسیدن.
- حال احتضار ؛ حال مردن. حال جان کندن میرنده.

فرهنگ عمید

۱. حالت انسان رو به مرگ، جان از بدن رفتن.
۲. [مجاز] نهایت و نابودی چیز: رنسانس دورۀ احتضار عقاید قرون وسطایی بود.

دانشنامه آزاد فارسی

احتضار (فقه). اِحتِضار (فقه)
(در لغت به معنی حاضرشدن) در اصطلاح فقه، حالت جان کندن را گویند. واجب کفایی است که محتضر مسلمان (مرد، زن، بچه یا بزرگسال) را در صورت امکان، طوری به پشت بخوابانند که کف پاهایش به قبله باشد؛ برخی چون ابن حمزه، مقدس اردبیلی و صاحب مدارک، آن را مستحب می دانند. مستحب است که عقاید دینی را به او تلقین کنند، نزد او قرآن، به ویژه سوره های صافات و یس بخوانند، چراغ روشن کنند و اگر سخت جان دهد، به جایی برند که نماز می گزارده است. مکروه است که جُنُب و حائض نزد او باشند، نزد او زیاد حرف زنند یا گریه کنند. روایت است که در آن وقت پیامبر اکرم (ص) و امامان (ع) بر بالین محتضر می آیند و مؤمن و کافر، طلیعۀ آثار اعمال خود را می بینند. نیز ← تجربۀ دم مرگ

فرهنگ فارسی ساره

مرگ


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] احتضار به معنای حالت حضور مرگ و در آستانۀ مرگ قرار گرفتن آمده است و در باب طهارت از آن بحث شده است.
به شخص در حال مرگ و جان دادن محتضر گفته می شود.
احتضار در لغت و اصطلاح
احتضار، باب افتعال از الحضور و در لغت به معنای حالت نزع و سوق یعنی به حال مرگ افتادن و جان دادن است. احتضار در اصطلاح فقه به همان معنای لغوی خود به کار رفته است.
علت نامیده شدن شخص به محتضر
در علت نامیدن شخص در حال مرگ به محتضر مواردی ذکر شده است؛ همچون: حضور ملائکه نزد مریض یا حضور ائمه خصوصاً امیرالمؤمنین یا حضور مؤمنین برای تشییع و...
احتضار در قرآن و روایات
...

[ویکی شیعه] اِحتضار اصطلاحی به معنای حاضر شدن مرگ است. به شخصی که در آستانه مرگ و خروج روح از بدن قرار گرفته، «مُحتَضر» می گویند. در این حال، به لحاظ فقهی وظایفی بر عهده کسانی است که در کنار محتضر هستند.
احتضار مصدر باب افتعال از ماده حضر و به معنای حضور داشتن است و در اصطلاح، به معنای حضور مرگ و زمان خروج روح از بدن است. به شخصی که در آستانه مرگ و خروج روح از بدن قرار گرفته، «مُحتَضر» می گویند. منظور از احتضار حضور اسباب مرگ است از جمله مشاهده ملائکه قبض روح و ناامید شدن فرد از زندگی.
در سوره نساء واقعه احتضار با عبارت حاضر شدن مرگ یاد شده و بیان داشته که از گناهکار محتضر توبه پذیرفته نمی شود. در سوره انعام از افتادن ظالمان به شدت مرگ سخن گفته در حالی که ملائکه با آنان سخن می گویند در سوره واقعه به منکران قرآن هنگام رسیدن جان به گلو را یاداوری می کند و از آن می خواهد که اگر می توانند محتضر را به زندگی برگردانند.

[ویکی اهل البیت] واژه «احتضار»، مصدر ثلاثی مزید از باب افتعال و از ریشه «ح ض ر» و از نظر لغوی به معنای غایب نبودن و در اصطلاح به معنای جان کندن و حضور مرگ است و مراد از حضور مرگ (انتقال از دنیا به آخرت) حضور اسباب و مقدمات آن می باشد؛ به گونه ای که شخص، چیزهای غیرمادی مانند فرشته مرگ را ببیند و از زندگی دنیایی ناامید شده به مرگ خویش اطمینان یابد.
عرب حاضر شدن سبب مرگ را کنایه از مسبّب می داند. به شخص در حال احتضار، «محتضَر» و «محضور» گفته می شود. ناگفته نماند که اصطلاح احتضار مربوط به مرگ تدریجی بوده، درباره مرگ دفعی بکار نمی رود؛ البته دفعی بودن مرگ دلیل خوب یا بد بودن شخص نیست. طبق حدیثی مرگ دفعی تخفیف و راحتی برای مؤمن و گرفتاری و غضب برای کافر است؛ زیرا مؤمن با توبه، استغفار و وصیت خود را آماده مرگ و در یک لحظه جانش را به خداوند تسلیم می کند؛ ولی کافر این آمادگی را ندارد.
کلمه احتضار (به معنای حضور مرگ) در قرآن نیامده؛ اما با تعابیر دیگری از حاضر شدن مرگ (سوره نساء/4، 18) آمدن سکرات مرگ (سوره ق/50، 19) قرار گرفتن در غمرات مرگ (سوره انعام/6، 93) آمدن مرگ (سوره انعام/6، 61) رسیدن جان به گلو (سوره واقعه/56، 83) توفی به معنای گرفتن و نگه داری روح (سوره نحل/16، 32) و نظایر آن سخن رفته است. در آیه 30 سوره قیامت/75 با واژه «مساق» به قطع تعلق روح از بدن اشاره شده است: «اِلی رَبِّکَ یَومَئِذ المَساق». مساق، مصدر میمی به معنای «سَوق» و معنای آیه این است که انسان در حال احتضار، به سوی خداوند سوق داده می شود.
از تعبیر «مساق» استفاده می شود که انسان در پیمودن این راه، هیچ گونه اختیاری ندارد و کاربرد لفظ سوق در این گونه آیات به کراهت توده انسان ها از پدیده مرگ صعوبت آن و مراحل پس از آن اشاره دارد.
گفته شده در دو آیه «و النّزِعتِ غَرقا والنّشِطتِ نَشطا» (سوره نازعات/79، 1 ـ 2) خداوند به فرشتگانی که مأمور گرفتن جان انسان ها هستند، سوگند یاد کرده و مراد از نَزْع، گرفتن روح کافران با سختی یا گرفتن روح انسان ها است و مراد از نَشْط، گرفتن روح مؤمنان یا گرفتن روح کافران یا گرفتن روح انسان ها است ولی برخی مفسران این آرا را نپذیرفته و گفته اند: سیاق آیات هیچ گونه دلالتی بر این معانی ندارد. شایان ذکر است که از مصدر احتضار، فقط واژه محتضر در قرآن به کار رفته که دارای معنایی غیرمرتبط با مرگ است (سوره قمر/54، 28) و در آیاتی نیز تعبیر حضور مرگ آمده ولی مراد از آن، زمان احتضار نیست بلکه منظور فرارسیدن برخی از اسباب غیرقطعی مرگ مانند بیماری و پیری است؛ نظیر آیه 133 سوره بقره/2 که به وصیت حضرت یعقوب علیه السلام اشاره دارد و آیه 180 سوره بقره/2 که حکم وصیت مؤمنان در زمان مرگ را بیان کرده است. این گونه آیات از بحث ما خارجند.
قرآن در آیات متعددی، از ظهور علایم قطعی مرگ و تدریجی بودن این پدیده سخن گفته؛ تدریجی که به قطع تعلق روح از بدن در لحظه نهایی منتهی می گردد (سوره قیامت/75، 26 ـ 30) و نیز با ذکر ابعاد و حالات مربوط به احتضار، توجه انسان ها را به آن لحظه حسّاس جلب و آنان را به پرهیز از باورهای باطل و گناهان، دعوت کرده است: «و مَن اَظلَمُ مِمَّنِ افتَری... ولَو تَرَی اِذِ الظّلِمونَ فی غَمَرتِ المَوتِ ...». (سوره انعام/6، 93؛ سوره محمد/47، 26 ـ 28؛ سوره واقعه/56، 81 ـ 87) در تقسیم بندی کلی می توان گفت: احتضار در قرآن به سه صورت آمده است:
بیش تر آیاتی که در آن ها از احتضار سخن رفته، از نوع سوم بوده و وقایع مربوط به احتضار را به طور کلی بیان کرده است.
گاهی در تمثیل های قرآنی نیز از تغییر حالت ناشی از احتضار استفاده شده. در آیات مربوط به جنگ احزاب، حالت گروهی از کارشکنان هنگام پدید آمدن احساس ترس از شکست به کسی تشبیه شده که اسباب مرگ وی را احاطه کرده و دچار پریشانی و زوال عقل گردیده است؛ چشمانش بی حرکت مانده، پلک نمی زند و دیدگانش از شدت ترس آکنده از حیرت است:

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن آنتاکال می باشد که از سنسکریت: اَنتَکالَ گرفته شده است

درحال مرگ

روبه موت -
روبه قبله


کلمات دیگر: