مترادف بالشت : بالش، متکا، مخده
بالشت
مترادف بالشت : بالش، متکا، مخده
فارسی به انگلیسی
pillow, bolster
مترادف و متضاد
بالش، متکا، مخده
فرهنگ فارسی
نوعی از پول در تداول مردم
لغت نامه دهخدا
با سر بیدولتان دولت نگردد جفت اگر
از پرو بال هما سازم پر بالشت را.
سر منزل عاشقان چه دوزخ چه بهشت
پوشیدن بیدلان چه اطلس چه پلاس
زیر سر عاشقان چه بالشت و چه خشت.
جایی که آن پریرو بالشت پر بدارد.
- بالشت پیل ؛ آنچه در اوائل حال برای آموختن پیل نوگرفتار از پنبه به مقدار تکیه کلان راست کنند و پیل نوگرفتار را به آن باولی دهند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
بالشت. [ ل ِ ] ( اِ ) نوعی پول در تداول مردم چین. اسکناس. پول چاو. ابن بطوطه گوید: خرید و فروش مردم چین نه بدینار و نه درهم است بلکه آنان بقطعاتی از کاغذ خرید و فروش می کنند که هر قطعه آن به اندازه کف دست چاپ شده است وهر بیست و پنج قطعه از آن بلِت نامند و در حکم دینار نزد ماست ، چون یکی از این کاغذها پاره شود، آنرا به دارالسکه می برند و در آنجا عوض میکنند و از این بابت اجرتی هم نمی طلبند، و چون کسی ببازار رود نمیتواند با درهم یا دینار نقره و طلا خرید و فروش کند بل باید آن را تبدیل به بالشت نماید و سپس با آن آنچه میخواهد خریداری کند. ( از سفرنامه ابن بطوطه ). || نام وزنی است مقدار هشت مثقال و دو دانگ طلا. ( هفت قلزم ). || شبر. وجب. ( ناظم الاطباء ).
با سر بیدولتان دولت نگردد جفت اگر
از پرو بال هما سازم پر بالشت را.
سنائی .
در چشم محققان چه زیبا و چه زشت
سر منزل عاشقان چه دوزخ چه بهشت
پوشیدن بیدلان چه اطلس چه پلاس
زیر سر عاشقان چه بالشت و چه خشت .
شیخ عمادالدین (از شعوری ).
صد مرغ دل به منقار از بال خود کشد پر
جایی که آن پریرو بالشت پر بدارد.
ملاطغرا (از آنندراج ).
و رجوع به بالش شود. || تکیه . پشتی . مسند. بالش : تختی هم از زر سرخ بود... مصلی و بالشت پس پشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 550).
- بالشت پیل ؛ آنچه در اوائل حال برای آموختن پیل نوگرفتار از پنبه به مقدار تکیه ٔ کلان راست کنند و پیل نوگرفتار را به آن باولی دهند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
بالشت . [ ل ِ ] (اِ) نوعی پول در تداول مردم چین . اسکناس . پول چاو. ابن بطوطه گوید: خرید و فروش مردم چین نه بدینار و نه درهم است بلکه آنان بقطعاتی از کاغذ خرید و فروش می کنند که هر قطعه ٔ آن به اندازه ٔ کف دست چاپ شده است وهر بیست و پنج قطعه از آن بلِت نامند و در حکم دینار نزد ماست ، چون یکی از این کاغذها پاره شود، آنرا به دارالسکه می برند و در آنجا عوض میکنند و از این بابت اجرتی هم نمی طلبند، و چون کسی ببازار رود نمیتواند با درهم یا دینار نقره و طلا خرید و فروش کند بل باید آن را تبدیل به بالشت نماید و سپس با آن آنچه میخواهد خریداری کند. (از سفرنامه ٔ ابن بطوطه ). || نام وزنی است مقدار هشت مثقال و دو دانگ طلا. (هفت قلزم ). || شبر. وجب . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
= بالَش
بالِش۱#NAME?
بالَش#NAME?
دانشنامه عمومی
فهرست شهرهای آلمان
گویش مازنی
بالشت – متکا