مترادف بازبین : کنترلچی، مفتش، ممیز، منتقد، منقد، نقاد، خرده گیر عیب جو
بازبین
مترادف بازبین : کنترلچی، مفتش، ممیز، منتقد، منقد، نقاد، خرده گیر عیب جو
فارسی به انگلیسی
controller
inspector, review
فارسی به عربی
مراجعة
مترادف و متضاد
مساح، بازبین، مبصر کلاس، نقشه بردار، پیمایشگر، زمین پیما
بازبین، منقد ادبی، بازبین گر
ممیز، بازبین، تصدیق کننده، بازبینی کننده
کنترلچی
مفتش، ممیز
منتقد، منقد، نقاد
خردهگیر عیبجو
۱. کنترلچی
۲. مفتش، ممیز
۳. منتقد، منقد، نقاد
۴. خردهگیر عیبجو
فرهنگ فارسی
کسی که در راه آهن یا تماشاخانه یا جای، دیگر بلیتها را بازدید و رسیدگی میکند
لغت نامه دهخدا
بازبین. ( نف مرکب ) وارسی کننده. بجای کنترلر اختیار شده و آن کسی است که کالا و جنسهای تجارتی را رسیدگی کرده برابری آنها را با بارنامه تصدیق مینماید. کسی که در راه آهنها و تماشاخانه ها بلیطهای فروخته شده را بازرسی مینماید تا هر کسی مطابق ارزش بلیط در جای خود قرار گیرد. ( واژه های نو، فرهنگستان ایران ).
فرهنگ عمید
کسی که در راه آهن، تماشاخانه، یا جای دیگر بلیت ها را بازدید و رسیدگی می کند، کنترلر.
کلمات دیگر: