ورزدن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
ثرثرة
مترادف و متضاد
ور زدن، حرف مفت زدن، پرگویی کردن
تند و ناشمرده سخن گفتن، ور زدن، دست و پا شکسته حرف زدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) پر حرفی کردن وراجی کردن .
فرهنگ معین
(وِ. زَ دَ ) (مص ل . ) (عا. ) پرحرفی کردن ، وراجی کردن .
لغت نامه دهخدا
ورزدن. [ وَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) گریستن کودک با آواز بلند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). گریه شدید کردن.
ورزدن. [ وِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، پی درپی سخن بیهوده گفتن. سخن دراز گفتن. پرحرفی کردن. وراجی کردن. بسیار گفتن. پرگفتن. لاف زدن.
ورزدن. [ وِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، پی درپی سخن بیهوده گفتن. سخن دراز گفتن. پرحرفی کردن. وراجی کردن. بسیار گفتن. پرگفتن. لاف زدن.
ورزدن . [ وَ زَ دَ ] (مص مرکب ) گریستن کودک با آواز بلند. (یادداشت مرحوم دهخدا). گریه ٔ شدید کردن .
ورزدن . [ وِ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، پی درپی سخن بیهوده گفتن . سخن دراز گفتن . پرحرفی کردن . وراجی کردن . بسیار گفتن . پرگفتن . لاف زدن .
پیشنهاد کاربران
Prattle: ور زدن، حرف مفت زدن ، وراج
کلمات دیگر: