ورم کرده
فارسی به انگلیسی
tumescent, turgid
فارسی به عربی
غاضب , متورم
مترادف و متضاد
دردناک، ترشرو، خشمگین، خشمناک، دژم، اوقات تلخ، رنجیده، قرمز شده، ورم کرده، براشفته، متغیر
ورم کرده، مغرور، متورم، اماس کرده
ورم کرده، باد کرده، پر اب و تاب، ورقلنبیده، اماس کرده، اماسیده
ورم کرده، چاق، حباب وار
ورم کرده، دمیده شده
ورم کرده، منبسط
ورم کرده، گره دار، قلمبه شده، گره گره
ورم کرده، باد کرده، متورم، پر اب و تاب، ورقلنبیده، اماس کرده، اماسیده
واژه نامه بختیاریکا
پُفنیده
جدول کلمات
متورم
پیشنهاد کاربران
برآمده
پفیده. [ پ ُ دَ / دِ ] ( ن مف ) پف کرده. آماس کرده. برآمده. ورم کرده.
کلمات دیگر: