مترادف احراز : دستیابی، کسب، پناه دهی، تصرف
برابر پارسی : دست یافتن، رسیدن به چیزی
دستیابی، کسب
پناهدهی
تصرف
۱. دستیابی، کسب
۲. پناهدهی
۳. تصرف
احراز. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حِرز و حَرَز.
احراز. [ اِ ] (ع مص ) فراهم آوردن . جمع کردن . || در حِرز کردن . (تاج المصادر). جائی استوار کردن . || جای دادن . (منتهی الارب ). || بازداشتن . (منتهی الارب ). || احراز مکان کسی را؛ پناه دادن جای او را.
|| پاکدامنی . || گرفتن . (منتهی الارب ).
- اِحراز اَجر ؛ گرد آوردن و گرفتن مزد را.
- اِحراز مقام ؛ در تداول فارسی زبانان ، دارا شدن مقام .