کلمه جو
صفحه اصلی

همدردی


مترادف همدردی : تسلیت

فارسی به انگلیسی

commiseration, compassion, feeling, sympathy, fellow-feeling, condolence, pity

fellow - feeling, sympathy, condolence


commiseration, compassion, feeling, sympathy


فارسی به عربی

شفقة , عطف

مترادف و متضاد

sympathy (اسم)
عاطفه، عطف، علاقه، همدمی، دلسوزی، همدردی، همفکری، رقت

pity (اسم)
افسوس، مروت، بخشش، رحم، ترحم، همدردی، مرحمت، حس ترحم

condolence (اسم)
تسلیت، اظهار تاسف، همدردی، عزا

تسلیت


فرهنگ فارسی

توجه عاطفی و فراوان به یک فرد یا حیوان یا گروه، یا شریک شدن در حالات هیجانی یا ذهنی آنها


لغت نامه دهخدا

هم دردی. [ هََ دَ ] ( حامص مرکب ) غمخواری. دلسوزی. غمگساری. دلجوئی. دلداری. رجوع به هم درد شود.

دانشنامه عمومی

همدردی یا ترحم، توجه، درک و واکنش انسانی نسبت به پریشانی یا نیاز انسان یا موجود دیگری است. همدردی با همدلی تفاوت دارد. همدلی، درک و اشتراک احساسی با شخص دیگری است اما همدردی نیازی به اشتراک احساس یکسان ندارد و در حکم اهمیت دادن به خوشی یا ناخوشی دیگران است که ممکن است تا داشتن احساسی یگانه گسترش یابد.هدف همدردی احساس بهتر هیجان ها و عواطف شخص دیگر می باشد .در همدردی به شخص دیگر کمک می کنیم تا خود را تخلیه کند.اما در همدلی خوب به سخنان شخصی که مشکل دارد گوش می دهیم تا بتوانیم به وی کمک کنیم.همدلی یعنی خود را جای دیگران قرار دادن.

دانشنامه آزاد فارسی

هَمْدَردی (sympathy)
(در لغت به معنای هم احساس بودن) در اصطلاح ادبی، تجربۀ عاطفی خواننده که در آن با یکی از شخصیت های داستان یا نمایش، یا چیزی با ویژگی انسانی احساس همدردی می کند؛ مثلاً در نمایشنامۀ هملت خواننده با او احساس همدردی می کند و در درد و رنجش با او شریک می شود. در ادب فارسی مانند سخنانی که سهراب به هنگام مرگ به رستم می گوید و دل هرکس را به درد می آورد و خواننده را متأثر می کند.

فرهنگستان زبان و ادب

{sympathy} [روان شناسی] توجه عاطفی و فراوان به یک فرد یا حیوان یا گروه، یا شریک شدن در حالات هیجانی یا ذهنی آنها

پیشنهاد کاربران

تسلی


کلمات دیگر: