مترادف احاله : ارجاع، انتقال، محول، واگذار، چاره سازی، حیله
احاله
مترادف احاله : ارجاع، انتقال، محول، واگذار، چاره سازی، حیله
فارسی به انگلیسی
furning over, transfer
مترادف و متضاد
ارجاع، انتقال، محول، واگذار
چارهسازی، حیله
۱. ارجاع، انتقال، محول، واگذار
۲. چارهسازی، حیله
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - محول کردن واگذاشتن کار بدیگری . ۲ - بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن . ۳ - حیله کردن چاره ساختن . ۴ - خارج ساختن رسیدگی بجرمی از محکمهای که صحیت محلی دارد و بمحکم. هم عرض آن فرستادن . این خروج از صحیت بمنظور حفظ نظم و رعایت مصالح صورت میگیرد .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
- احاله کردن ؛ ارجاع کردن. حواله دادن. حوالت کردن.
احالة. [ اِ ل َ ] (ع مص ) تمام کردن سال . || مسلمان شدن . || خداوند شتران نازاینده گردیدن که باردار نمیشوند از گشن یافتن . (منتهی الارب ). خداوند شتران ستاغ شدن . (تاج المصادر). || بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن . || گشتن سال بر چیزی . || سال گشت گردیدن . || مقیم شدن یک سال بجائی . (تاج المصادر). || رسیدن بیکسال . یکساله شدن . || برات دادن . حواله دادن . || ضعیف شمردن . || ریختن (آب بر چیزی ) . ریختن تاریکی شب بر عالم . || آب از دلو ریختن . (تاج المصادر). || اَحال َ علیه بالسوط؛ پیش آمد بر وی بتازیانه . || برجستن (بر پشت ستور) . بر پشت ستور جستن . (تاج المصادر). || گذشتن سالها بر خانه . || محال گفتن . (تاج المصادر). || آبستن نشدن (ناقه ) بعد از گشن دادن . || حَولاء گردانیدن چشم . || محول کردن . || حیله کردن . (غیاث ). چاره ساختن . مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احاله ، عندالحکماء عبارة عن تغییر الشی ٔ فی الکیفیات کالتسخین و التبرید و یلزمها الاستحالة، کالتسخن و التبرد. و قدیقال علی مایعم ذلک و تغییر صورة الشی ٔ ای حقیقته و جوهره المسمی بالتکوین و الافساد. و یلزمها الکون و الفساد. و هذا المعنی هو المراد بالاحالة الواقعة فی تعریف الغاذیة. کذا فی شرح حکمة العین فی مبحث النفس النباتیة.
- احاله کردن ؛ ارجاع کردن . حواله دادن . حوالت کردن .
فرهنگ عمید
۲. (حقوق ) خارج شدن یک پرونده از صلاحیت یک دادگاه و فرستادن آن به دادگاه دیگر.