مترادف باقی : باقیمانده، بازمانده، مانده، موجود، بقیه، تتمه، مابه التفاوت، ابدی، پایا، پایدار، پاینده، دایم، مانا، نامیرا ، حی، زنده ، برقرار، مستدام همیشگی ، دیگر، سایر
متضاد باقی : فانی، مرده، میت
برابر پارسی : بازمانده، ماندنی، مانده
difference, rest, arrear, remaining, left, immortal
existent, extant, rest, survivor
اسم ≠ فانی
باقیمانده، بازمانده، مانده، موجود
بقیه، تتمه، مابهالتفاوت
ابدی، پایا، پایدار، پاینده، دایم، مانا، نامیرا
۱. باقیمانده، بازمانده، مانده، موجود
۲. بقیه، تتمه، مابهالتفاوت
۳. ابدی، پایا، پایدار، پاینده، دایم، مانا، نامیرا ≠ فانی
۴. حی، زنده ≠ مرده، میت
۵. برقرار، مستدام همیشگی ≠ فانی
۶. دیگر، سایر
(از تذکره ٔ مجمع الخواص ص 116).
(آتشکده ٔ آذرص 241).
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204).
(از ریحانة الادب ج 1 ص 137).
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204).
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204).
باقی . (اِخ ) (سیدباقی بن عطوة الحسینی العلوی ) صاحب کشف الغمة روایت کند که : حکایت کرد بمن سیدباقی بن عطوة العلوی الحسینی ، که پدرم عطوة در یکی از اعضای خود مرضی داشت و او بر مذهب زیدیه بود و میگفت که من تصدیق اقوال شما نمی نمایم تا وقتی که بیاید صاحب شما یعنی مهدی و مرا از این مرض نجات دهد، و این سخن بکرات از پدرم صادر شده ، شبی در وقت نماز خفتن آواز صیحه واستغاثه ٔ او بگوش رسید، برسبیل عجله خود را به وی رسانیدم چون ما را دید گفت «الحقوا لصاحبکم ، فالساعة خرج من عندی ».... عضو مجروح مرا بیفشرد و برفت و من دست به آن موضع رسانیدم ، از مرض اثر ندیدم . سیدباقی گوید بعد از آن پدرم در ضمان صحت بود و این حکایت سمت اشتهار یافت . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 108 و109).
باقی . (اِخ ) (عبدالباقی ) از شعرای عصر زندیه و صفویه . اسمش میرزا عبدالباقی و بنی عم میرزا عبدالوهاب نشاط اصفهانی بود و بحسب وراثت کلانتری اصفهان را می نموده ،چندی بوزارت کرمانشاهان و لرستان و عربستان (خوزستان ) پرداخته است . (مجمع الفصحاء ج 2 ص 82). از اوست :
شب هجر است و مرا قصه دراز است امشب
وای بر آنکه مرا محرم راز است امشب .
ز گلبن تو نباشد گلی هوس ما را
همین که غیر نچیند گل تو بس ما را.
باقی . (اِخ ) (عبدالباقی ) شاعری بوده است ایرانی و خوش طبع، از اولاد شاه نعمت اﷲ ولی واز مقربین شاه اسماعیل صفوی و در اواخر قرن دهم هجری در جنگهای مابین ایران و عثمانی مقتول شد. (ریحانةالادب ج 1 ص 137). اسمش میرعبدالباقی بود،... ممدوح ملاامیدی طهرانی و در زمان حضرت صاحبقران بشغل صدارت در منصب ایالت سرافراز بود. در جنگ چالدران که در میان شاه اسماعیل صفوی و سلطان سلیم عثمانی واقع شد به درجه ٔ شهادت رسید. (از آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 122).
نتوان صریح با تو غم خویش گفت و تو
طفلی هنوز و فهم کنایت نمی کنی .
ساقی مطلب جانب میخانه ام امروز
کز خون جگر پر شده پیمانه ام امروز.
مسکن شده کوچه ٔ ملامت ما را
ره نیست به وادی سلامت ما را
درویشانیم و ترک عالم کرده
این است طریق تا قیامت ما را.
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204 شود.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1203).
(از تذکره ٔ ریاض العارفین ص 174).
باقی . (اِخ ) نام قاضیی در ولایت قائن . محمد مفید مستوفی آرد: در سنه ٔ ست و خمسین و تسعمائة (956 هَ . ق .) در پنج قریه از ولایت قائن زلزله ٔعظیم وقوع یافت چنانچه سه هزار کس در زیر خاک مانده براه عدم شتافتند. مشهور است مولانا باقی قاضی آن ولایت در علم نجوم مهارت تمام داشته در یکی از قرای خمسه میبود. به اهل آن مکان خبر داد که احتیاط مقتضی آن است که از ده بیرون رفته در خانه ها توقف مکنید. مردم ده سخن او را مسموع نداشته ، قاضی با متعلقان بیرون رفته تا نصف شب در صحرا بود از سرما متأثر شده به مبالغه ٔ فرزندان به ده آمد و همان ساعت زلزله واقع شد و قاضی با همه ٔ فرزندان و متعلقان در زیر خاک مانده به عالم بقا رفتند. (از جامع مفیدی ص 839 و 840).
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
مسعودسعد.
خاقانی .
سعدی (بوستان ).
حافظ.
نظامی .
سعدی .
مولوی .
سعدی (بوستان ).
حافظ.
حافظ.
احمد جام .
محمد قلی سلیم .
محسن تأثیر (از آنندراج ).
فردوسی .
مسعودسعد.
نظامی .
سعدی .
مولوی .
مولوی .
نظامی .؟
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204).
۱. پایدار؛ پاینده؛ جاوید.
۲. بازمانده؛ بهجامانده.
۳. (اسم) [قدیمی] باقیماندۀ خراج یا مالیات که بر عهدۀ کسی است.
۴. (اسم، صفت) از نامها و صفات خداوند.
〈 باقی داشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
۱. چیزی کسر داشتن و بدهکار بودن.
۲. ثابت و برقرار داشتن؛ پایدار داشتن
〈 باقی گذاشتن: (مصدر متعدی)
۱. بهجا گذاشتن.
۲. برقرار و پایدار گذاشتن.
〈 باقی ماندن: (مصدر لازم)
۱. بهجا ماندن؛ بازماندن.
۲. پایدار ماندن؛ برقرار ماندن.
بازمانده، مانده