مترادف همهمه : الم شنگه، جنجال، سروصدا، غلغله، غوغا، ولوله، هنگامه، هیاهو
همهمه
مترادف همهمه : الم شنگه، جنجال، سروصدا، غلغله، غوغا، ولوله، هنگامه، هیاهو
فارسی به انگلیسی
tumult, uproar, rumoour
Babel, commotion, din, hubbub, noise, pother, racket, tumult
فارسی به عربی
ازیز , اضطراب
مترادف و متضاد
غوغا، داد و بیداد، همهمه، غریو، بلوا، شورش، هنگامه
اوازه، همهمه، شایعه، ورور
غوغا، اشوب، جنجال، التهاب، شلوغ، همهمه، هندل، هنگامه، جنجال راه انداختن
غوغا، اشوب، هیاهو، همهمه
اشفتگی، هیاهو، سر و صدا، شلوغ، همهمه، غریو
همهمه، قیل و قال، داد
المشنگه، جنجال، سروصدا، غلغله، غوغا، ولوله، هنگامه، هیاهو
فرهنگ فارسی
گفتوگوهای نامفهوم پسزمینه
صدای درهم برهم ا حیوانات یامردم، هماهم جمع
( اسم ) ۱- سخن نرم ووازخفی که فهمیده نشود: ۲- هرکه آوازکه باگرفتگی گلو بر آید. ۳- صداهای درهم وبر هم حیوانات یا انسان .
( اسم ) ۱- سخن نرم ووازخفی که فهمیده نشود: ۲- هرکه آوازکه باگرفتگی گلو بر آید. ۳- صداهای درهم وبر هم حیوانات یا انسان .
فرهنگ معین
(هَ هَ مِ ) [ ع . همهمة ] (اِ. ) صداهای درهم و برهم جماعت .
لغت نامه دهخدا
( همهمة ) همهمة. [ هََ هََ م َ ] ( ع مص ) خوابانیدن زن کودک را به آواز. ( منتهی الارب ). || برگردانیدن آواز در سینه از اندوه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بانگ کردن شیر. ( اقرب الموارد ). || بانگ کردن رعد. || ( اِ ) سخن نرم و آواز خفی که فهمیده نشود مثل آواز گاو و پیل و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || هر آواز که با گرفتگی از گلو آید. ( منتهی الارب ). ج ، هماهم. ( اقرب الموارد ). || در تداول فارسی زبانان ، آوازهای بسیار درهم افتاده که تمیز آن از یکدیگر نتوان داد. ( یادداشت مؤلف ).
همهمة. [ هََ هََ م َ ] (ع مص ) خوابانیدن زن کودک را به آواز. (منتهی الارب ). || برگردانیدن آواز در سینه از اندوه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بانگ کردن شیر. (اقرب الموارد). || بانگ کردن رعد. || (اِ) سخن نرم و آواز خفی که فهمیده نشود مثل آواز گاو و پیل و مانند آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هر آواز که با گرفتگی از گلو آید. (منتهی الارب ). ج ، هماهم . (اقرب الموارد). || در تداول فارسی زبانان ، آوازهای بسیار درهم افتاده که تمیز آن از یکدیگر نتوان داد. (یادداشت مؤلف ).
فرهنگ عمید
صداهای درهم و برهم از حیوانات یا مردم.
فرهنگستان زبان و ادب
{walla} [سینما و تلویزیون] گفت وگوهای نامفهوم پس زمینه
واژه نامه بختیاریکا
ایل به شُلو
پیشنهاد کاربران
سرو صدا
مکان یا جایی که شلوغ باشه
همه باهم حرف زدن
مکان یا جایی که شلوغ باشه
همه باهم حرف زدن
قال و مقال
پچ پچه، پچپچه
هَمهَمِهیدن.
سرو صدا کردن
کلمات دیگر: