کلمه جو
صفحه اصلی

باشگون


مترادف باشگون : خجسته، خوش شگون، شگون دار، هماگون، همایون خوش یمن، سعد، فرخنده، مبارک، میمون

متضاد باشگون : بی شگون، نامیمون، نحس

مترادف و متضاد

خجسته، خوششگون، شگوندار، هماگون، همایون خوشیمن، سعد، فرخنده، مبارک، میمون ≠ بیشگون، نامیمون، نحس


فرهنگ فارسی

( صفت ) سرنگون وارون .

لغت نامه دهخدا

باشگون. ( ص مرکب ) باژگون. معکوس. مقلوب. ( شعوری ورق 180 ). واژگون. واژگونه. معکوس. وارونه. ( ناظم الاطباء ) :
خاک پایت را زحل از دیده بر سر مینهد
آری آری هست دایم کار هندو باشگون.
رکن الدین بکرانی ( از شعوری ).
و رجوع به باشگونه و باژگونه و وارونه و وارون شود.

فرهنگ عمید

= باژگون: خاک پایت را زحل از دیده بر سر می نهد / آری آری هست دایم کار هندو باشگون (رکن الدین بکرانی: لغت نامه: باشگون ).

پیشنهاد کاربران

"با شگون" همان "با شکوه "است . و مانای آن نیز چنین است .


کلمات دیگر: