کلمه جو
صفحه اصلی

بازگشت


مترادف بازگشت : اعاده، برگشت، رجعت، عدول، عطف، عقب نشینی، عود، مراجعت، نکس

فارسی به انگلیسی

return, cancellation, cross-reference, reaction, recidivism, recrudescence, recurrence, regress, regression, reversion, comeback

return, cancellation, comeback


cross-reference, reaction, recidivism, recrudescence, recurrence, reference, regress, regression, return, reversion


فارسی به عربی

عتلة , عودة , فحم , کساد ، اِرْتِکاس

مترادف و متضاد

recess (اسم)
کنار، تعطیل موقتی، گوشه، تنفس، پس زنی، باز گشت، طاقچه، تو رفتگی، فترت، تو رفتگی در دیوار، عقب نشینی، دوره فترت

reflection (اسم)
تامل، اندیشه، تفکر، باز گشت، پژواک، انعکاس، باز تاب، انعکس

reference (اسم)
عطف، باز گشت، ارجاع، مراجعه، رجوع، کتاب بس خوان

return (اسم)
برگشت، باز گشت، بازگشتن، عودت، اعاده، رجعت، مراجعت

recurrence (اسم)
عود، باز گشت، باز رخداد، رویدادن مجدد، خاصیت بازگشت

comeback (اسم)
باز گشت، بازگشتن

reflexion (اسم)
اندیشه، تفکر، باز گشت، پژواک، انعکاس، باز تاب

recidivism (اسم)
عود، باز گشت، بازگشت به، تکرار جنایات

recession (اسم)
باز گشت، کسادی، هرس، اعاده، بحران اقتصادی، پس رفت

recursion (اسم)
باز گشت

اعاده، برگشت، رجعت، عدول، عطف، عقب‌نشینی، عود، مراجعت، نکس


فرهنگ فارسی

برگشتن از جائی، مراجعت کردن، عود
( مصدر ) ۱ - برگشت از جایی مراجعت رجعت.۲ - رجوع از آهنگی یاهنگ مناسب دیگر.

ظهور مجدد علائم بیماری، چند هفته تا چند ماه پس از بهبود ظاهری


فرهنگ معین

(گَ ) (مص مر. ) ۱ - برگشت از جایی ، مراجعت . ۲ - رجوع از آهنگی به آهنگ مناسب دیگر (موسیقی ).

لغت نامه دهخدا

بازگشت. [ گ َ ] ( مص مرکب مرخم ) عود. مراجعت. ( آنندراج ). رجعت. ( ناظم الاطباء ). ارتجاع. رجوع. مرجع :
دانی که من مقیمم بر درگه شهنشه
تا بازگشت سلطان از قلبگاه ساری.
منوچهری.
و چون کرانه شوید بازگشت بدوست. ( تاریخ بیهقی ). و نیز فرموده که ما وارث زمینیم و آنچه بر روی زمین است و بازگشت اهل زمین بسوی ماست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307 ).
ز روزی مدان دور ترکان گذشت
که هرگز نخواهد بدش بازگشت.
( گرشاسب نامه ).
کی بازگشت خواهی زی خالق ای برادر
آنگه که بهر خدمت مخلوق را نشایی.
ناصرخسرو.
حق تعالی خطاب فرماید که نگفته بودم ایشان را که این آسمان و زمین و هرچه در وی است همه را من آفریدم و باز میراث بمن مانده و بازگشت همه بحضرت من خواهد بود. ( قصص الانبیاء ص 16 ).
داده قرار هفت زمین را ببازگشت
کرده خبر چهار امین را ز ماجرا.
خاقانی.
ز تست اولین حرف را سرگذشت
به تست آخرین حرف را بازگشت.
نظامی.
اگر سالکی محرم راز گشت
نبندند بر وی در بازگشت.
سعدی ( بوستان ).
|| اصطلاح بانکی و تجارتی ، برگرداندن اضافی پولی است که شرکاء از بابت سرمایه بشرکت میپردازند . ( لغات مصوبه فرهنگستان ). || بازگشت از گناه ؛ توبه. انابه. ذِکری. مَتاب. ( منتهی الارب ) : چندان مکرمت در حق ایشان بفرمود که از خجالت بازگشت خواستند. ( تاریخ طبرستان ). اول بازگشت خسته میباید آنگاه توجه خاطر شکسته. ( بخاری ).
سوی او تاب کز گناه بدوست
خلق را پاک بازگشت و مآب.
ناصرخسرو.
کنون با خرد باید انباز گشت
که فردا نماند ره بازگشت.
سعدی ( بوستان ).
|| مَعاد. ( منتهی الارب ). || مَسیر. ( دهار ). مرجع. || پشیمانی. || اعادت بیماری از بدپرهیزی یا هوازدگی. ( آنندراج ). نکس مرض. بازگشت مرض. برگشت بیماری :
شنیدی به برگشتن از کوه و دشت
که بیمار را بد بود بازگشت.
حاجی محمدجان قدسی ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

بازگرد، برگشتن از جایی، مراجعت، عود.
بازگشتن
۱. بازگردیدن، برگشتن.
۲. برگشتن از جایی، مراجعت کردن.
۳. [قدیمی، مجاز] توبه کردن.
۴. [قدیمی] از کاری دست برداشتن.
۵. [قدیمی] منصرف گشتن.

دانشنامه عمومی

بازگشت به معنی برگشتن چیزی به خودش یا به نوع خودش است. از اصلاح بازگشت در زبان شناسی و منطق بسیار استفاده می شود. همچنین در ریاضیات و علوم رایانه نوعی از تابع به نام توابع بازگشتی کاربرد بسیاری دارد.
حلقه بی نهایت
بازدخولی
خودارجاعی
حلقه عجیب

دانشنامه آزاد فارسی

بازگشت (The Homecoming)
نمایش نامه ای در دو پرده، از هارولد پینتر، به زبان انگلیسی، منتشرشده در ۱۹۶۵، اجرا در همان سال در آلدویچ تئاتر لندن. شخصیت های این نمایش نامه که داستانِ آن در فضای بستۀ خانه ای در لندن و طی دو روز اتفاق می افتد، هویتی نامشخص دارند و فقط به نشانۀ سنّ شان شناخته می شوند. ماکس، پدرِ پیر خانواده با دو پسرش، لنی و جوی، و برادرش سام زندگی می کند. پسر دیگر ماکس، تِد، به همراه همسرش، روت، پنهانی از امریکا به خانه بازمی ­گردد. جدّ و جهد خانواده برای نگاه­ داشتن روت در کانون خانواده چونان لعبتی شهوانی، با گفت وگوهایی خشن، جنسی، متناقض و مضحک، اساسِ نمایش نامه را تشکیل می دهد. تِد نیز که گویی بازگشت به موطن سایه روشن های زندگی گذشته اش را بدو بازگردانده است، به نوبۀ خود سهمی در گفت وگوها دارد. بازگشت یکی از نقاط اوج نمایش نامه های پینتر به شمار می رود. «پینتربازی» (اصطلاحی در توصیف آثار پینتر، به معنی غرابت نگران کننده در پَسِ امر واقعی و روزمره)، در این نمایش نامه کاملاً مشهود است.

فرهنگستان زبان و ادب

{relapse} [پزشکی] ظهور مجدد علائم بیماری، چند هفته تا چند ماه پس از بهبود ظاهری

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بازگشت، اصطلاحی در طریقه نقشبندی است.
یکی از هشت کلمه ای که خواجه عبدالخالق غُجدوانی (متوفی ۵۷۵) وضع کرده و به همراه سه کلمه دیگر، که بعدها افزوده شده است، اصول یازده گانه طریقه نقشبندیه را تشکیل می دهد.
این کلمه فارسی، مانند دیگر اصطلاحات فارسی نقشبندیه (مثل «هوش در دم»، «نظر بر قدم»)، در متون عربی و ترکی و اردو نیز به همین هیئت متداول است.
بازگشت آن است که سالک پس از ذکر («یادکرد»)، که با شرایطی خاص گفته می شود، این عبارت را به زبان آرد یا بر دل بگذراند که «الهی انتَ مقصودی و رضاکَ مطلوبی» (خداوندا مقصود من تویی و خشنودی تو خواست من است).
معمولاً عبارت بازگشت پس از هر صد بار ذکر گفته می شود و گاه در آغاز ذکر نیز ادا می شود.
هدف از بازگشت
غرض اصلی از بازگشت، چنانکه گفته اند، نفی خواطر است.
بدین وسیله درون سالک از هر خاطرِ نیک و بد پاک و از تصور ما سوای حق فارغ می شود و ذکر او از شایبه غیْرخالص می ماند
چون، به تعبیر شیخ احمد سرهندی، «مقصودیّت شی ء مستلزم معبودیّت آن است»، بازگشتْ سالک را از تصوّر هر مقصود و معبودی جز خدا باز می دارد.
تعریف دیگر برای بازگشت
برخی گفته اند که بازگشت کنایه از رجوع ذاکر به خداوند است برای اظهار عجز و تقصیر؛ زیرا توفیق ذکر و حضور داشتن و کشف اسرار، همه، به یاری خداوند تعالی است.


پیشنهاد کاربران

ایاب

ماب

عودت



اوب، ایاب ، اعاده، برگشت، رجعت، عدول، عطف، عقب نشینی، عود، مراجعت، نکس

پس آمدن ( گویش تهرانی ) ، وا پس آمدن

قدوم

عودت . ایاب .


کلمات دیگر: